دوپارتی
#دوپارتی
.
#نقاشی۱
.
.
چند هفته آیی بود که راجب رییس یه باند مافیای توی اخبار صحبت میکردند ....
.
.
+آلو سلام .. بله کارتون آمده ... فردا میتونید بیاید ببرید ... خواهش میکنم خدا نگه دار
.
به سمت تلویزیون برگشتی...
& به خبری که هم اکنون به دست ما رسید توجه کنید سه نفر از اعضای این باند دستگیر و محاکمه شدن ولی هنوز هیچ ردی از رییس این باند مافیایی پیدا نشده.... داشتی با خودت چهره اون مرد رو تصور میکردی که صدای گوشیت باعث شد برگردی تو دنیای واقعی...
( دینگ صدای پیام)
.
_سلام ا/ت شی
+سلام بفرمایید شما ؟!
_ سفارش نقاشی داشتم
+ بله بفرما یید در خدمتم ... چه کاری مد نظرتونه ؟
_ فرقی نمیکنه مهم اینکه از خودت باشه
+ منظورتون رو نفهمیدم
_ خیلی ساده گفتم که .... خودت باشی
+ یعنی خودم رو بکشم ؟
_ آره ...
+ ببخشید شما ؟
_ عجیبه منو نمیشناسی .... این روزا توی اخبار زیاد راجبم حرف میزنن
.
.
ترسیده بودی نمیدونستی ماجرا چیه گوشی رو انداختی روی مبل و زانو هات رو بغل گرفتی و به صفه تلویزیون خیره شدی بعد از چند لحظه صدای پیام مجبورت کرد که به سمت گوشی بری
.
_ فقط یک نکته ... توی نقاشی هیچ لباسی تنت نب.اشه .... دوساعت دیگه میام دنبال سفارشم فعلا
.
.
دوساعت گذشته بود ولی تو جلوی یه بوم خالی نشسته بودی ... با شنیدن صدای در تو جات میخکوب شدی ... بعد از چند لحظه سایه یه مرد رو روی بوم دیدی درحالی که دست هایش رو دور دستت قفل میکرد و قلمو رو کنار میداشت خیلی آروم با صدای کلفتی کنار گوشت زمزمه کرد
.
_ حالا که سفارشم آماده نیست ... چطور به طور طبیعی بهم نشونش بدی ا/ت شی!!
.
.
.
#نقاشی۱
.
.
چند هفته آیی بود که راجب رییس یه باند مافیای توی اخبار صحبت میکردند ....
.
.
+آلو سلام .. بله کارتون آمده ... فردا میتونید بیاید ببرید ... خواهش میکنم خدا نگه دار
.
به سمت تلویزیون برگشتی...
& به خبری که هم اکنون به دست ما رسید توجه کنید سه نفر از اعضای این باند دستگیر و محاکمه شدن ولی هنوز هیچ ردی از رییس این باند مافیایی پیدا نشده.... داشتی با خودت چهره اون مرد رو تصور میکردی که صدای گوشیت باعث شد برگردی تو دنیای واقعی...
( دینگ صدای پیام)
.
_سلام ا/ت شی
+سلام بفرمایید شما ؟!
_ سفارش نقاشی داشتم
+ بله بفرما یید در خدمتم ... چه کاری مد نظرتونه ؟
_ فرقی نمیکنه مهم اینکه از خودت باشه
+ منظورتون رو نفهمیدم
_ خیلی ساده گفتم که .... خودت باشی
+ یعنی خودم رو بکشم ؟
_ آره ...
+ ببخشید شما ؟
_ عجیبه منو نمیشناسی .... این روزا توی اخبار زیاد راجبم حرف میزنن
.
.
ترسیده بودی نمیدونستی ماجرا چیه گوشی رو انداختی روی مبل و زانو هات رو بغل گرفتی و به صفه تلویزیون خیره شدی بعد از چند لحظه صدای پیام مجبورت کرد که به سمت گوشی بری
.
_ فقط یک نکته ... توی نقاشی هیچ لباسی تنت نب.اشه .... دوساعت دیگه میام دنبال سفارشم فعلا
.
.
دوساعت گذشته بود ولی تو جلوی یه بوم خالی نشسته بودی ... با شنیدن صدای در تو جات میخکوب شدی ... بعد از چند لحظه سایه یه مرد رو روی بوم دیدی درحالی که دست هایش رو دور دستت قفل میکرد و قلمو رو کنار میداشت خیلی آروم با صدای کلفتی کنار گوشت زمزمه کرد
.
_ حالا که سفارشم آماده نیست ... چطور به طور طبیعی بهم نشونش بدی ا/ت شی!!
.
.
۳.۱k
۰۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.