part⁴⁴🦖🗿
جانگ می « کل اتاق رو زیر و رو کردم و در آخر کلید دوم رو پیدا کردم ! اما همین که خواستم در رو باز کنم دستگیره چرخید و ادوارد اومد داخل.... با دیدن کلید توی دستم اول تعجب کرد اما بعد کلید رو به گوشه ای پرت کرد
_با هر قدمی که ادوارد برمیداشت جانگ می قدمی به عقب برمیداشت و در آخر به دیوار برخورد کرد! برق توی چشماش اصلا خوشایند نبود
جانگ می « چته؟
ادوارد « دعا کن جئون کوتاه بیاد واگرنه جنازه اتم بهش تحویل نمیدم
جانگ می « یعنی... چی؟؟؟؟
فرصت تفکر بیشتر بهم نداد و منو از اتاق بیرون اورد.... شوخی میکنی دیگه؟ منو ببندی به صندلی چی گیرت میاد اخه روانی؟؟؟؟
ادوارد « حرف نزن! ببندینش.... دهنشم ببندین
جیمین « وقتی وارد واحد شدیم جانگ می به صندلی بسته شده بود و ادوارد روی مبل لم داده بود... بد نگذره
ادوارد « همش نقشه بود نه؟
کوک « تو که تمام راه های ارتباطی رو قطع کردی چطور میتونه نقشه باشه؟
ادوارد « تو هر کاری میتونی بکنی! فکرشم نمیکردم با پلیس کره کار کنی
نامجون « بهتره بگیم یه همکاری زوری! جانگ می رو با زبون خوش تحویل بده
جانگ می « از بچگی دختر لجباز و سر تقی بودم! اگه تاکید میکردن کاری رو انجام ندم دقیقا همون کار رو انجام میدادم...اما دو نفر توی دنیا بودن که عین سگ ازشون میترسیدم و میتونستن کنترلم کنن! افسر نام و کوک
_میدونست نامجون چقدر از لجبازی و سرپیچی بدش میاد و بدون اجازه اون به عمارت جئون رفته بود.... زمانی هم که فهمید تهدیدش کرد برگرده اما جانگ می برنگشت و به خونش تشنه بود
ادوارد « افسر نام! چطور این دو نفر رو خبر کردی وایت؟ من تمام تماس هاتو چک می کردم.... تو حتی اون تلفن لعنتی رو روشنم نکردی
جانگ می « دلم میخواست داد بزنم و بگم توعه احمق کل زندگی منو شنود کردی چطور میتونستم همچین غلطی بکنم اما دهنم بسته بود و به جاش پوکر نگاهش میکردم که دو هزاریش اوفتاد و دستور داد بیان دهنم رو باز کنن
ادوارد « خب؟
جانگ می « خوشحالم بالاخره از عقلت استفاده کردی! احمق چطور میتونم کوک و افسر نام رو خبر کنم وقتی کل زندگیم رو شنود کرده بودی؟
ادوارد « یاعع تو
جانگ می « دارم زر میزنم صبر کن! بعدشم اگه میخواستم کسی رو خبر کنم صد در صد انتخابم این دو نفر نبودن.... جفتشون به خونم تشنه ان مگه مرض دارم؟
کوک « این حرفت یادم میمونه وایت! خب چیکار میکنی؟
ادوارد « یا سالم از اینجا میرم یا جنازه اشو بهت تحویل میدم
جانگ می « نمیدونم چه نیازی به مذاکره بود اما فرصتی در اختیارم قرار گرفته بود تا بتونم با چاقوی جیبیم طناب رو پاره کنم.....
کوک « مطمئن بودم ادوارد تا زمانی که پشتیبان محکمی نداشته باشه دست به کاری نمیزنه و این نگرانم میکرد.... نفر دومی که باهاش همکاری میکرد کی بود؟ مکس؟
_با هر قدمی که ادوارد برمیداشت جانگ می قدمی به عقب برمیداشت و در آخر به دیوار برخورد کرد! برق توی چشماش اصلا خوشایند نبود
جانگ می « چته؟
ادوارد « دعا کن جئون کوتاه بیاد واگرنه جنازه اتم بهش تحویل نمیدم
جانگ می « یعنی... چی؟؟؟؟
فرصت تفکر بیشتر بهم نداد و منو از اتاق بیرون اورد.... شوخی میکنی دیگه؟ منو ببندی به صندلی چی گیرت میاد اخه روانی؟؟؟؟
ادوارد « حرف نزن! ببندینش.... دهنشم ببندین
جیمین « وقتی وارد واحد شدیم جانگ می به صندلی بسته شده بود و ادوارد روی مبل لم داده بود... بد نگذره
ادوارد « همش نقشه بود نه؟
کوک « تو که تمام راه های ارتباطی رو قطع کردی چطور میتونه نقشه باشه؟
ادوارد « تو هر کاری میتونی بکنی! فکرشم نمیکردم با پلیس کره کار کنی
نامجون « بهتره بگیم یه همکاری زوری! جانگ می رو با زبون خوش تحویل بده
جانگ می « از بچگی دختر لجباز و سر تقی بودم! اگه تاکید میکردن کاری رو انجام ندم دقیقا همون کار رو انجام میدادم...اما دو نفر توی دنیا بودن که عین سگ ازشون میترسیدم و میتونستن کنترلم کنن! افسر نام و کوک
_میدونست نامجون چقدر از لجبازی و سرپیچی بدش میاد و بدون اجازه اون به عمارت جئون رفته بود.... زمانی هم که فهمید تهدیدش کرد برگرده اما جانگ می برنگشت و به خونش تشنه بود
ادوارد « افسر نام! چطور این دو نفر رو خبر کردی وایت؟ من تمام تماس هاتو چک می کردم.... تو حتی اون تلفن لعنتی رو روشنم نکردی
جانگ می « دلم میخواست داد بزنم و بگم توعه احمق کل زندگی منو شنود کردی چطور میتونستم همچین غلطی بکنم اما دهنم بسته بود و به جاش پوکر نگاهش میکردم که دو هزاریش اوفتاد و دستور داد بیان دهنم رو باز کنن
ادوارد « خب؟
جانگ می « خوشحالم بالاخره از عقلت استفاده کردی! احمق چطور میتونم کوک و افسر نام رو خبر کنم وقتی کل زندگیم رو شنود کرده بودی؟
ادوارد « یاعع تو
جانگ می « دارم زر میزنم صبر کن! بعدشم اگه میخواستم کسی رو خبر کنم صد در صد انتخابم این دو نفر نبودن.... جفتشون به خونم تشنه ان مگه مرض دارم؟
کوک « این حرفت یادم میمونه وایت! خب چیکار میکنی؟
ادوارد « یا سالم از اینجا میرم یا جنازه اشو بهت تحویل میدم
جانگ می « نمیدونم چه نیازی به مذاکره بود اما فرصتی در اختیارم قرار گرفته بود تا بتونم با چاقوی جیبیم طناب رو پاره کنم.....
کوک « مطمئن بودم ادوارد تا زمانی که پشتیبان محکمی نداشته باشه دست به کاری نمیزنه و این نگرانم میکرد.... نفر دومی که باهاش همکاری میکرد کی بود؟ مکس؟
۳۵.۴k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.