part⁴⁵🦖🗿
نفر دومی که باهاش همکاری میکرد کی بود؟ مکس؟ اما اون ضعیف بود.... قرار شد بزاریم بره تا اون دست پشت پرده رو پیدا کنیم...برو!
ادوارد « چه نقشه ای داری؟
کوک « مگه نگفتی اگه نزارم بری جانگ می رو میکشی! برو
ادوارد « و اگه حرکت اضافی انجام بدی؟
کوک « من پای حرفم هستم! پس برو تا پشیمون نشدم
جین « نام
نامجون « هماهنگ شده اس! هدف اصلی الان جانگ میه
جانگ می « در کمال بهت و ناباوری ادوارد و افرادش سالن رو ترک کردن و کوک کاری بهشون نداشت....
جین « چاقو کشم شدی دختر؟ این چاقو چیه دستت؟
جانگ می « خیر سرم میخواستم دستم رو باز کنم... مچ دستم که به خاطر سفتی طناب دور دستم سرخ شده بود و ماساژ دادم و همونجا روی زمین دراز کشیدم... برای امروز واقعا بس بود
نامجون « پاشو کارت دارم
جانگ می « واقعا نمیکشم دیگه!
نامجون « حرفم رو دوباره تکرار نمیکنم پاشو
جیمین « بابا یه کم بهش زمان بدید....
کوک « زمانی نداریم! افسر نام باهاش صحبت میکنه بعدش برمیگردیم عمارت
جین « جیمین درست میگه! حالا که جاش پیش ما امنه میتونید فردا باهاش صحبت کنید
جانگ می « تنها فکرم فقط اون گردنبند بود! یعنی توی خونه گذاشتمش؟ اما اخه کجا.... هوپی هیونگ گفت اگه یه شک دیگه بهم وارد بشه ممکنه حافظه ام رو کامل بدست بیارم درسته؟
کوک « اره اما قرار نیست دوباره آتیش رو ببینی....
جانگ می « اما این تنها راهه پیدا کردن گردنبنده
نامجون « فعلا موضوع مهمی هست که باید بهش رسیدگی کنیم... فردا صبح میام عمارت
جانگ می « زورم بهشون نمیرسید اما آخرش کار خودمو میکردم! اومدم بلند بشم که سرگیجه شدیدی گرفتم و تعادلم رو از دست دادم..... نمیدونم اون لحظه چه کسی از برخوردم به سرامیک سرد جلوگیری کرد و نجاتم داد.... صدا ها برام گنگ بود و فقط یه زیر زمین جلوی چشمام ظاهر شده بود.... یه زیر زمین متروکه
کوک « مشغول صحبت با نامجون بودم که صدای بچه ها بلند شد! وقتی رفتیم توی سالن اصلی جانگ می بیهوش توی بغل جیمین اوفتاد بود
نامجون « چش شده؟؟؟؟ همین الان سالم بود
جین « نمیدونم! اومد بلند شه یهو اوفتاد اگه جیمین خودشو نمیرسوند قطعا آسیب جدی میدید
کوک « جانگ می... صدامو میشنوی؟؟؟؟ جانگ می؟؟؟
نامجون « شک بهش وارد شده
کوک « چی؟ اما اخه چطوری؟
نامجون « یه مکان قدیمی! خیلی وقته به خونه اش سر نزده پس احتمالش وجود داره...
باید ببریمش
کوک « مسیر خونه جانگ می تا عمارت رو با استرس طی کردیم و توی راه فقط یه چیز زمزمه میکرد! زیر زمین
جیهوپ « این حالت ها بعد از اون اتفاق طبیعیه! چون داره روند بهبود رو طی میکنه ....احتمالا به زودی اون بخش فراموش شده رو به طور کامل به یاد میاره
کوک « کی بهوش میاد؟
جیهوپ « یه کم دیگه بیدار میشه ... بهتره حرکتی نداشته باشه
ادوارد « چه نقشه ای داری؟
کوک « مگه نگفتی اگه نزارم بری جانگ می رو میکشی! برو
ادوارد « و اگه حرکت اضافی انجام بدی؟
کوک « من پای حرفم هستم! پس برو تا پشیمون نشدم
جین « نام
نامجون « هماهنگ شده اس! هدف اصلی الان جانگ میه
جانگ می « در کمال بهت و ناباوری ادوارد و افرادش سالن رو ترک کردن و کوک کاری بهشون نداشت....
جین « چاقو کشم شدی دختر؟ این چاقو چیه دستت؟
جانگ می « خیر سرم میخواستم دستم رو باز کنم... مچ دستم که به خاطر سفتی طناب دور دستم سرخ شده بود و ماساژ دادم و همونجا روی زمین دراز کشیدم... برای امروز واقعا بس بود
نامجون « پاشو کارت دارم
جانگ می « واقعا نمیکشم دیگه!
نامجون « حرفم رو دوباره تکرار نمیکنم پاشو
جیمین « بابا یه کم بهش زمان بدید....
کوک « زمانی نداریم! افسر نام باهاش صحبت میکنه بعدش برمیگردیم عمارت
جین « جیمین درست میگه! حالا که جاش پیش ما امنه میتونید فردا باهاش صحبت کنید
جانگ می « تنها فکرم فقط اون گردنبند بود! یعنی توی خونه گذاشتمش؟ اما اخه کجا.... هوپی هیونگ گفت اگه یه شک دیگه بهم وارد بشه ممکنه حافظه ام رو کامل بدست بیارم درسته؟
کوک « اره اما قرار نیست دوباره آتیش رو ببینی....
جانگ می « اما این تنها راهه پیدا کردن گردنبنده
نامجون « فعلا موضوع مهمی هست که باید بهش رسیدگی کنیم... فردا صبح میام عمارت
جانگ می « زورم بهشون نمیرسید اما آخرش کار خودمو میکردم! اومدم بلند بشم که سرگیجه شدیدی گرفتم و تعادلم رو از دست دادم..... نمیدونم اون لحظه چه کسی از برخوردم به سرامیک سرد جلوگیری کرد و نجاتم داد.... صدا ها برام گنگ بود و فقط یه زیر زمین جلوی چشمام ظاهر شده بود.... یه زیر زمین متروکه
کوک « مشغول صحبت با نامجون بودم که صدای بچه ها بلند شد! وقتی رفتیم توی سالن اصلی جانگ می بیهوش توی بغل جیمین اوفتاد بود
نامجون « چش شده؟؟؟؟ همین الان سالم بود
جین « نمیدونم! اومد بلند شه یهو اوفتاد اگه جیمین خودشو نمیرسوند قطعا آسیب جدی میدید
کوک « جانگ می... صدامو میشنوی؟؟؟؟ جانگ می؟؟؟
نامجون « شک بهش وارد شده
کوک « چی؟ اما اخه چطوری؟
نامجون « یه مکان قدیمی! خیلی وقته به خونه اش سر نزده پس احتمالش وجود داره...
باید ببریمش
کوک « مسیر خونه جانگ می تا عمارت رو با استرس طی کردیم و توی راه فقط یه چیز زمزمه میکرد! زیر زمین
جیهوپ « این حالت ها بعد از اون اتفاق طبیعیه! چون داره روند بهبود رو طی میکنه ....احتمالا به زودی اون بخش فراموش شده رو به طور کامل به یاد میاره
کوک « کی بهوش میاد؟
جیهوپ « یه کم دیگه بیدار میشه ... بهتره حرکتی نداشته باشه
۴۸.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.