(پارت 17)
(پارت 17)
خیلی راحت داشتیم باهم حرف میزدیم که یهو جیمین گریش گرفت
ا/ت: جیمینااا داری گریه میکنی؟
چیزی شده؟
میتونی بهم بگی
جیمین: امروز از شرکت رفتم بیرون تا یه قهوه بخورم. وقتی رفتم اونجا همه ازم دوری کردن. بهم میگفتن من یه وحشیم و ممکنه اونارو بکشم. من اصلا اینجوری نیستم. دلم برای دیدن دوباره ارمیا برای صدا زدناشون برای اینکه بهم بگن دوست داریم تنگ شده شاید باورت نشه ولی حتی دلم واسه هیترامونم تنگ شده.
دلم واسه دیدن دوباره مامان بابام و بغل کردنشون واسه نوازش موهام و لالایی خوندن توسط مامانم واسه قوت قلب هایی که بابا بهم میداد تنگ شده.
میخوام هر چه زودتر همه اینا درست بشه. ا/ت تروخدا کمکمون کن (با گریه)
محکم بغلش کردم موهاشو نوازش کردم که اونم منو بغل کرد
ا/ت: موچی جونم دیگه گریه نکن دیگه ناراحت نباش بهت قول میدم همه چی رو درست کنم بهت قول میدم که دیگه مجبور نباشی همه اینارو تحمل کنی(با بغض)
یهو جونگ کوک با گریه جلومون سبز شد
جونگ کوک: هیونگ خواهش میکنم گریه نکن ا/ت بهمون قول داد همه چی درست میشه. میدونم تحملش چقدر برات سخته ولی صبر کن و قوی باش. باشه؟
میتونی این قول رو بهم بدی؟(با گریه)
جیمین از بغلم اومد بیرون و روبه روی جونگ کوک وایساد
جیمین: جونگ کوکااا تو کی بزرگ شدی؟ کی انقدر بزرگ شدی که اومدی به من دلداری میدی و درکم میکنی
جونگ کوک: از وقتی که با شما اشنا شدم بزرگ شدم
و همدیگه رو بغل کردن و تو بغل هم گریه کردن
از گریه اونا منم گریم گرفت بود
جیمین: جونگ کوکااا بهت حسودیم میشه
جونگ کوک: چرا؟
جیمین: چون عاشق دختری مثل ا/ت شدی. خوشبحالت
جونگ کوک: پس یعنی باید به خودم افتخار کنم؟
جیمین: اره
هر دوتاشون اومدن سمتم و بغلم کردن......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه پارت احساسی تقدیم به شما 🙃❤
حالا بشینید دعا کنید گند نزنم تو ریاضیم😂😐
خیلی راحت داشتیم باهم حرف میزدیم که یهو جیمین گریش گرفت
ا/ت: جیمینااا داری گریه میکنی؟
چیزی شده؟
میتونی بهم بگی
جیمین: امروز از شرکت رفتم بیرون تا یه قهوه بخورم. وقتی رفتم اونجا همه ازم دوری کردن. بهم میگفتن من یه وحشیم و ممکنه اونارو بکشم. من اصلا اینجوری نیستم. دلم برای دیدن دوباره ارمیا برای صدا زدناشون برای اینکه بهم بگن دوست داریم تنگ شده شاید باورت نشه ولی حتی دلم واسه هیترامونم تنگ شده.
دلم واسه دیدن دوباره مامان بابام و بغل کردنشون واسه نوازش موهام و لالایی خوندن توسط مامانم واسه قوت قلب هایی که بابا بهم میداد تنگ شده.
میخوام هر چه زودتر همه اینا درست بشه. ا/ت تروخدا کمکمون کن (با گریه)
محکم بغلش کردم موهاشو نوازش کردم که اونم منو بغل کرد
ا/ت: موچی جونم دیگه گریه نکن دیگه ناراحت نباش بهت قول میدم همه چی رو درست کنم بهت قول میدم که دیگه مجبور نباشی همه اینارو تحمل کنی(با بغض)
یهو جونگ کوک با گریه جلومون سبز شد
جونگ کوک: هیونگ خواهش میکنم گریه نکن ا/ت بهمون قول داد همه چی درست میشه. میدونم تحملش چقدر برات سخته ولی صبر کن و قوی باش. باشه؟
میتونی این قول رو بهم بدی؟(با گریه)
جیمین از بغلم اومد بیرون و روبه روی جونگ کوک وایساد
جیمین: جونگ کوکااا تو کی بزرگ شدی؟ کی انقدر بزرگ شدی که اومدی به من دلداری میدی و درکم میکنی
جونگ کوک: از وقتی که با شما اشنا شدم بزرگ شدم
و همدیگه رو بغل کردن و تو بغل هم گریه کردن
از گریه اونا منم گریم گرفت بود
جیمین: جونگ کوکااا بهت حسودیم میشه
جونگ کوک: چرا؟
جیمین: چون عاشق دختری مثل ا/ت شدی. خوشبحالت
جونگ کوک: پس یعنی باید به خودم افتخار کنم؟
جیمین: اره
هر دوتاشون اومدن سمتم و بغلم کردن......
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه پارت احساسی تقدیم به شما 🙃❤
حالا بشینید دعا کنید گند نزنم تو ریاضیم😂😐
۱۸.۲k
۰۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.