گزارش نکنید پارت ۲
+خب عشقم جوجه ما هم امادس
÷مگه من پرنشش نبودم
&تو پرنسس منی عشقم
÷پس بابالی شاهه و مامالی ملکه؟
+&😆اره اره
&خب یونا بپر بغلم که بریم
یونا رو بغل کردم و راه افتادیم سمت مهد کودک
رسیدیم جلو مهد
که دیدم ا.تیه بچه پسر بِ
بغلشه و داره میره سمت مهد کودک
اون موهایی که از کمرش بود رو تا چونش کوتاه کرده ا.تی کا مخالف تتو بود الان از گردن تا دستاش پر تتو شده
÷بابالی منو بزار زمین
گذاشتمش زمین که دیدم رفت پیش اون پسری که بغل ا.ت بود
همو بغل کردم
÷سوسو دلم براتتنج شده بود
#منم یونااا
&پرنسس بابا نمیخوای منو با دوستت آشنا کنی
ویو ا.ت
اون صدا رو که شنیدم سریع پشتمو نگاه کردم اون یونگی بود با این همه تنفر ازش هنوزم میبینمش بغض میکنم پس بعد از منسریع ازدواج کرده و بچه دارشده
در حالی که پسر من باید بی پدر بزرگ شه تو افکار گرفتار شده بودم که دست کوچولویی پاهامو گرفت
#مامامی چرا نمیشنویی😟
@ببخشید عزیزم
#مامان این دوستم یوناست و اینم
&پدر یونا هستم
@😒خوشبختم
@خب بچه ها شما زود برید سر کلاستون تا دیرتون نشده
یونگ سو دست یونا رو گرفت و رفتن داخل
خواستم برم که یکی بازمو گرفت
برگشتم سمتش یونگی بود
@چته؟
&عوض شدی
@ خب شدم که شدم
&پس دست بوده با یکی دیگه بودی و زود بچه دار شدین
@ ولم کن
&با تو عم وقتی حامله بودی زن من بودی؟
@دستمو ول کن
خیلی محکم دستمو گرفته بود جوری که کبود شده بود
منو کشون کشون برد سوار ماشین کرد
@ولم کن آشغال
&چیه نکنه طلاق گرفته ازت
@من با هیچکس به جز تو نبودم و ازدواج هم نکردم
&اره منم خرم پس بچه مال کیه
@...
&گفتم بچه مال کیه
÷مگه من پرنشش نبودم
&تو پرنسس منی عشقم
÷پس بابالی شاهه و مامالی ملکه؟
+&😆اره اره
&خب یونا بپر بغلم که بریم
یونا رو بغل کردم و راه افتادیم سمت مهد کودک
رسیدیم جلو مهد
که دیدم ا.تیه بچه پسر بِ
بغلشه و داره میره سمت مهد کودک
اون موهایی که از کمرش بود رو تا چونش کوتاه کرده ا.تی کا مخالف تتو بود الان از گردن تا دستاش پر تتو شده
÷بابالی منو بزار زمین
گذاشتمش زمین که دیدم رفت پیش اون پسری که بغل ا.ت بود
همو بغل کردم
÷سوسو دلم براتتنج شده بود
#منم یونااا
&پرنسس بابا نمیخوای منو با دوستت آشنا کنی
ویو ا.ت
اون صدا رو که شنیدم سریع پشتمو نگاه کردم اون یونگی بود با این همه تنفر ازش هنوزم میبینمش بغض میکنم پس بعد از منسریع ازدواج کرده و بچه دارشده
در حالی که پسر من باید بی پدر بزرگ شه تو افکار گرفتار شده بودم که دست کوچولویی پاهامو گرفت
#مامامی چرا نمیشنویی😟
@ببخشید عزیزم
#مامان این دوستم یوناست و اینم
&پدر یونا هستم
@😒خوشبختم
@خب بچه ها شما زود برید سر کلاستون تا دیرتون نشده
یونگ سو دست یونا رو گرفت و رفتن داخل
خواستم برم که یکی بازمو گرفت
برگشتم سمتش یونگی بود
@چته؟
&عوض شدی
@ خب شدم که شدم
&پس دست بوده با یکی دیگه بودی و زود بچه دار شدین
@ ولم کن
&با تو عم وقتی حامله بودی زن من بودی؟
@دستمو ول کن
خیلی محکم دستمو گرفته بود جوری که کبود شده بود
منو کشون کشون برد سوار ماشین کرد
@ولم کن آشغال
&چیه نکنه طلاق گرفته ازت
@من با هیچکس به جز تو نبودم و ازدواج هم نکردم
&اره منم خرم پس بچه مال کیه
@...
&گفتم بچه مال کیه
۶.۰k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.