پارتتناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی

پارت۹☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
..
چند نفر امدن‌ سمتش تا بینن چی شده.اونها دازای،آتسوشی،کونیکیدا و کنجی بودن.

کونیکیدا گفت:چی شده؟

خانم به حرف کونیکیدا توجهی نکرد. امد پیشم وبا نگرانی گفت:تو حالت خوبه؟

بقه هم نظرشون جلب شد.الان وقت نقش بازی کردن هست. اشکی که تو چشمام بخاطر خاک جمع شده بود سرازیر شد.با ناراحتی گفتم: من گم شدم.

کنجی گفت: چرا انقدر کیفت و خاکی شدی؟

گفتم:یه آقا کنده ترسناک افتاده بود دنبالم. گفت می خواد من رو بفروشه.

آتسوشی گفت:خانم کوچولو اسمت چیه؟می دونی خونتون کجاست؟

گفتم:من لیرا هستم.میچیرو لیرا. خونمونم تو منطقه میناتو میرای هست.

گوشه لباس آتسوشی رو گرفتم گفتم: می شه کمکم کنید برگردم؟خواهرم حتما الان نگرانم شده.

دازای با لبخند گفت:امکان نداره درخواست دختر خانمی به این زیبایی رو رد کنیم.

کونیکیدا گفت:دازای تو می تونی کمکش کنی برگرده؟

دازای گفت:البته🙂
دستم گرفت و گفت:بیا بریم لیرا چان.
با لبخند گفتم:ممنون آقا.
دازای گفت:دازای صدام کن کوچولو.
خندیدم وگفتم:چشم دازای سان.

*خوبه حالا که دازای پیشمه احتمال اینکه مافیا من بدزده خیلی کم میشه.دازای گفت چند سالته؟
گفتم:یازده سالمه
دازای گفت هنوز بچه ای.چرا کسی نمیاد دنبالت؟

________________________////////////////
دیدگاه ها (۲)

معلم منحرف😂😂

🥰🥰💒

پارت۸☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی..پس باید خودم بیام،انتظا...

رمان بغلی من پارت ۱۰۱و۱۰۲و۱۰۳ارسلان: دیانا دیانا: بله جایی و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط