تو واقعا کی هستی
تو واقعا کی هستی
پارت ۱۲
از خواب بیدار شدم که احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شده برگشتم به سمت پهلوی راستم که با صورت خواب آلود کوک مواجه شدم این چرا اینجا کپیده مگه نرفت پیش این سوک؟
تکونش دادم و گفتم
ا.ت: مگه تو نباید پیش این سوک باشی شک میکننا
کوک: دیشب خواستم برم پیشش ولی فهمیدم تهیونگ پیششه
با دهن باز نگاش کردم یعنی الان دیگه همه چی رو شده؟
ملافه رو کنار زدم و رفتم تا لباسم و عوض کنم دیدم کوک داره نگام میکنه
ا.ت: هوی گودزیلا برگرد اونور
و زیر لب فحشی نثارش کردم و مشغول پوشیدن لباسام شدم
و باهم از اتاق خارج شدیم
سر صبحونه این سوک نیومد پایین غذام تموم شده بود که تهیونگ بلند شد گفت
تهیونگ:وقتی صبحانه تون و تموم کردین بیاین سالن پذیرایی باهاتون حرف دارم
بعد یه ربع که همه جمع شدیم سالن پذیرایی تهیونگ شروع کرد به حرف زدن
تهیونگ: من و این سوک دیشب باهم رابطه داشتیم و از همین امروز همه چی برمیگرده به حالت عادی کوک و ا.ت میدونم هم و دوس دارین پس الان دیگه راحت باشین منم خبر ها رو به دست بقیه میفرستم
وقتی حرف های تهیونگ تموم شد برگشتم و یه نگا به جمع انداختم که دیدم همه خوشحال ان حتی جیمین
خب جیمین سر صبحونه رسیده بود
همه مشغول انجام کار هامون بودیم که یکی از خدمتکار ها در عمارت و باز کرد تا هوای عمارت عوض شه همینطور که داشتم به خدمتکارا دستور میدادم یه ظرف پر چیپس هم دستم بود یه کاسه بزرگ شیشه ای که معلوم بود از اون گروناس رونا داشت فیلم میدید و با جیمین حرف میزد به خاطر اینکه چندبار از کنارشون رد شده بودم فهمیدم که دارن درباره هوش سیاه حرف میزنن کسی که بابای رونا توی قمار بهش باخته و رونا قرار بود بره پیش هوش سیاه که فرار کرده و از اینجا سر دراورده و این سوک شناختتش و الان پیش این سوک میمونه افکارم و پس زدم و به خدمتکاری که داشت از کنارم رد میشد نگاه کردم لباسش خیلی باز بود و میتونستم متوجه عشوه هایی که برای کوک میاد بشم اخمام و کردم تو هم و رفتم سمتش
ا.ت: هوی اوسگل
با حرفم برگشت سمتم که خندم گرف خودشم اسمش و میدونه
رفتم سمتش و از گوشش گرفتم و بردم تو اتاق خدمتکارا
ا.ت: همین الان جلو پلاست و جمع کن و از اینجا گمشو
و اومدم بیرون
رفتم یش کوک و کاسه خوراکی و ازش گرفتم داشتیم با کوک حرف میزدیم و خوراکی میخوردیم
همه مون جلوی پله ها وایستاده بودیم تا با خدمتکارا حرف بزنیم اما تا کوک خواست خدمتکارا رو خبر کنه در عمارت محکم کوبیده شد قامت مردونه کسی توی چهارچوب پدیدار شد
پارت ۱۲
از خواب بیدار شدم که احساس کردم دستی دور کمرم حلقه شده برگشتم به سمت پهلوی راستم که با صورت خواب آلود کوک مواجه شدم این چرا اینجا کپیده مگه نرفت پیش این سوک؟
تکونش دادم و گفتم
ا.ت: مگه تو نباید پیش این سوک باشی شک میکننا
کوک: دیشب خواستم برم پیشش ولی فهمیدم تهیونگ پیششه
با دهن باز نگاش کردم یعنی الان دیگه همه چی رو شده؟
ملافه رو کنار زدم و رفتم تا لباسم و عوض کنم دیدم کوک داره نگام میکنه
ا.ت: هوی گودزیلا برگرد اونور
و زیر لب فحشی نثارش کردم و مشغول پوشیدن لباسام شدم
و باهم از اتاق خارج شدیم
سر صبحونه این سوک نیومد پایین غذام تموم شده بود که تهیونگ بلند شد گفت
تهیونگ:وقتی صبحانه تون و تموم کردین بیاین سالن پذیرایی باهاتون حرف دارم
بعد یه ربع که همه جمع شدیم سالن پذیرایی تهیونگ شروع کرد به حرف زدن
تهیونگ: من و این سوک دیشب باهم رابطه داشتیم و از همین امروز همه چی برمیگرده به حالت عادی کوک و ا.ت میدونم هم و دوس دارین پس الان دیگه راحت باشین منم خبر ها رو به دست بقیه میفرستم
وقتی حرف های تهیونگ تموم شد برگشتم و یه نگا به جمع انداختم که دیدم همه خوشحال ان حتی جیمین
خب جیمین سر صبحونه رسیده بود
همه مشغول انجام کار هامون بودیم که یکی از خدمتکار ها در عمارت و باز کرد تا هوای عمارت عوض شه همینطور که داشتم به خدمتکارا دستور میدادم یه ظرف پر چیپس هم دستم بود یه کاسه بزرگ شیشه ای که معلوم بود از اون گروناس رونا داشت فیلم میدید و با جیمین حرف میزد به خاطر اینکه چندبار از کنارشون رد شده بودم فهمیدم که دارن درباره هوش سیاه حرف میزنن کسی که بابای رونا توی قمار بهش باخته و رونا قرار بود بره پیش هوش سیاه که فرار کرده و از اینجا سر دراورده و این سوک شناختتش و الان پیش این سوک میمونه افکارم و پس زدم و به خدمتکاری که داشت از کنارم رد میشد نگاه کردم لباسش خیلی باز بود و میتونستم متوجه عشوه هایی که برای کوک میاد بشم اخمام و کردم تو هم و رفتم سمتش
ا.ت: هوی اوسگل
با حرفم برگشت سمتم که خندم گرف خودشم اسمش و میدونه
رفتم سمتش و از گوشش گرفتم و بردم تو اتاق خدمتکارا
ا.ت: همین الان جلو پلاست و جمع کن و از اینجا گمشو
و اومدم بیرون
رفتم یش کوک و کاسه خوراکی و ازش گرفتم داشتیم با کوک حرف میزدیم و خوراکی میخوردیم
همه مون جلوی پله ها وایستاده بودیم تا با خدمتکارا حرف بزنیم اما تا کوک خواست خدمتکارا رو خبر کنه در عمارت محکم کوبیده شد قامت مردونه کسی توی چهارچوب پدیدار شد
۶.۳k
۲۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.