یارو تو خیابون بدو بدو اومد سمتم یقه مو گرفت گفت مرتیکه

یارو تو خیابون بدو بدو اومد سمتم یقه مو گرفت گفت: مرتیکه با زن من چیکار داری؟
منم هنگ کرده بودم گفتم هیچی به خدا






گفت: نمی تونی هم کاری داشته باشی! چون من اصلا زن ندارم!
بعد یه کم مثل اسب خندید رفت
بعد میگن تحریم ها هیچ اثری رو مردم نداشته
دیدگاه ها (۱)

اینایی که رنگ پوستشون تیره ست اینایی که هیچکس دوسشون نداره ا...

داره داستان تعریف میکنه!

مراحل زندگیه من و ترس از اشخاص ....۲ سالگی : عباس عاغا 4سالگ...

" چند جواب دندان شکن "➕ یکمردی به طور مسخره به مرد ضعیف الج...

گفتم دلم میخواد یه دختر داشته‌باشم با تو. از توی تراس گفت چی...

عشق چیز خوبیه پارت سه دستو و پاهام بسته شده بودن نمیتونستم ک...

" The Rift Between Us "part"⁵ ,, زوئی ,,نسیم خنکی می‌وزید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط