مادرم موهای بلندی داشت

مادرم موهای بلندی داشت
هر روز پشت پنجره می نشست
موهایش را می بافت
شعر می خواند
و منتظر پدر می ماند

پدر که می آمد
تلویزیون را روشن می کرد
از شیب تورم بالا میرفت، زمین می خورد
و باز سعی میکرد جوابی برای 5+1 بیابد
کشتگان عراق و سوریه را دفن می کرد

و از مادر سراغ شام را می گرفت

و مادر پرهایش را پشت پنجره جا می گذاشت
گل های دامنش در آشپزخانه می پژمرد
و چشم هایش پیاز خرد می کرد

پشت پنجره نشسته ام
موهایم را می بافم
و به این فکر می کنم که
دختران نباید موهای بلند داشته باشند

#سیمین_صفادل
دیدگاه ها (۳)

مثلا صبح زود بیدار شوم،دامن گل گلی ام را بپوشم،رژ لب قرمز دل...

* گفته بودند چو عاشق بشوی میمیری ** اولین تجربه ام بود ؛ چه ...

بیشرف شیطنت از فرم نگاهش پیداستطعم شور نمک از صورت ماهش پیدا...

دست از این شیطنت هایت برداربی اختیار می شوممیبوسمتآبرویمان م...

رمان: زخم عشقِ توپـارت اول🙇🏻‍♀️💓︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۫...

سر زمین باشکوه نگهبان آتش پارت ۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط