پارت8
#پارت8
#من_ازت_متنفر_نیستم
چمدونامو گذاشتم پیش ماشینش که برش داشت و گذاشتش داخل ماشین
همینجوری وایساده بودم جلو ماشین که با صداش تو جام پریدم
شوگا: الیاحضرت احیانن منتظر فرش قرمز هستید؟ خب بشین دیگه دهه
-خونم و که خالی کردن من از امشب بع بعد قرارع کجا کپمو بزارم؟
شوگا: میشینی تو ماشین یا بزور بشونمت
پوفی کردم و نشستم صندلی عقب
شوگا: چرا نمیای جلو؟
-میخوام ببینم فضولش کیه!
چشم غره ای بهم رفت که رسما خفه شدم
شوگا: زهر مار... مگه من با تو شوخی دارم؟ زود با زبون خش بیا بشین جلو تا وقتی که خدم اینکارو نکردم
همینجوری نگاش میکردم که داد زد
شوگا: وایساده برو بر به من نیگا میکنه.. ده بیا جلو دیگه پدصگ
لبمو گزیدم و در ماشین و باز کردم و رفتم نشستم جلو
نگاه خیره ای بهم کرد و بعد خیره شد به رو به روش
شوگا: ببین خانم کوچولو همنطور که بهت گفته بودم من حوصله قربون صدقع رفتن یا چنین چرت و پرتایی رو ندارم
حوصله ندارم یساعت بشینم منت بکشم و با حرف کارمو پیش ببرم
وقتی یبار یچیزی رو تکرار میکنم بار دومی درکار نی
عصبی بشم و با حرفم عمل نشه هرکار که بخام میکنم هرکی و بخام میزنم
هیچکسم نمیتونه جلومو بگیرع تا زمانی که خالی بشم
پس با من درنیوفت
الانم میریم خونه خودمون تا شب عروسی گرفتی!؟
با ترس فقط سرمو تکون دادم و سرمو چرخوندم طرف شیشع ماشین
که حرکت کرد
بازم به اشکام اجازع باریدن دادم
میترسیدم از این دیوونه تیمارستانی میترسیدم معلوم نبود قراره چه بلایی به سر من بدبخت بیاره
#من_ازت_متنفر_نیستم
چمدونامو گذاشتم پیش ماشینش که برش داشت و گذاشتش داخل ماشین
همینجوری وایساده بودم جلو ماشین که با صداش تو جام پریدم
شوگا: الیاحضرت احیانن منتظر فرش قرمز هستید؟ خب بشین دیگه دهه
-خونم و که خالی کردن من از امشب بع بعد قرارع کجا کپمو بزارم؟
شوگا: میشینی تو ماشین یا بزور بشونمت
پوفی کردم و نشستم صندلی عقب
شوگا: چرا نمیای جلو؟
-میخوام ببینم فضولش کیه!
چشم غره ای بهم رفت که رسما خفه شدم
شوگا: زهر مار... مگه من با تو شوخی دارم؟ زود با زبون خش بیا بشین جلو تا وقتی که خدم اینکارو نکردم
همینجوری نگاش میکردم که داد زد
شوگا: وایساده برو بر به من نیگا میکنه.. ده بیا جلو دیگه پدصگ
لبمو گزیدم و در ماشین و باز کردم و رفتم نشستم جلو
نگاه خیره ای بهم کرد و بعد خیره شد به رو به روش
شوگا: ببین خانم کوچولو همنطور که بهت گفته بودم من حوصله قربون صدقع رفتن یا چنین چرت و پرتایی رو ندارم
حوصله ندارم یساعت بشینم منت بکشم و با حرف کارمو پیش ببرم
وقتی یبار یچیزی رو تکرار میکنم بار دومی درکار نی
عصبی بشم و با حرفم عمل نشه هرکار که بخام میکنم هرکی و بخام میزنم
هیچکسم نمیتونه جلومو بگیرع تا زمانی که خالی بشم
پس با من درنیوفت
الانم میریم خونه خودمون تا شب عروسی گرفتی!؟
با ترس فقط سرمو تکون دادم و سرمو چرخوندم طرف شیشع ماشین
که حرکت کرد
بازم به اشکام اجازع باریدن دادم
میترسیدم از این دیوونه تیمارستانی میترسیدم معلوم نبود قراره چه بلایی به سر من بدبخت بیاره
۳.۴k
۲۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.