در سکوت صدایی لاغر

در سکوت، صدایی لاغر،

مثلِ ران های مرگ....

بر تختی از بیمارستان هزارتخته,

از میان موج ها، سخت تو را تشخیص دادم....

گم بودی،

گم و مردی در من،

پخش شده بود بر موج ها,

تا به گوش ات برسد صدایش....

می شود شانس با من باشد و

دستت به رادیو شک کند....

یا بسته بماند دهان صدا,

تا بی صدا در سکوت غرق شوم....
دیدگاه ها (۴)

باورت داشتم از روز نخست، پر از همهمه بودی، اما... هیچ حرف...

باید فراموشت کنم . . . . چندیست تمرین می کنم . . . . من می ...

هی آدمها . . . .باور کنید میخواهم از شما دورترین بمانم . . ....

نه . . . . ! کاری به کار عشق ندارم . . . . ! من هیچ‌چیز و هی...

تک پارتی از ران عطر تلخ ارغوانساعت‌ها در کافه‌ای تاریک، "نور...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط