پارت ۲۵
پارت ۲۵
از خواب بیدار شدم
باند سرمو باز کردم زخمم یکم ترنیم شده بود
صورتمو شستم
رفتم پایین
ا.ت:مامان خونه ای؟
م ا.ت: اره دخترم بیا صبحانه امادست
سر میز نشستم که مامانمم اومد
م ا.ت:به به میبینم باند سرتو باز کردی جاش ترمیم شده
ا.ت:اوهوم
م ا.ت: ا.ت چت شده از دیشبه هیچی بهم نمیگی کم کم داری نگرانم میکنی
چشام یکمی اشکی شد
ا.ت: مامان؟
م ا.ت:جانم
ا.ت:تهیونگ چرا داره باهامون رفتو امد میکنه
م ات:میخوای بندازش بیرون!
ا.ت:مامان دور از شوخی دارم صحبت میکنم
م ا.ت:خب کی اوله صبحی همچین حرفایی میزنه
م ا.ت:خب بچه حتما نگرانته
م ا.ت:صبحانتو بخور
یه لغمه گذاشتم دهنم
ا.ت: امروز میخوام برم مدرسه
م ا.ت:هنوز حالت خوب نشده
ا.ت:مامان من مثه ادم راه میرم مثه خر کار میکنم کجام الان خوب نیست اگه منظورت سرمه الان بزنم به دیوار هیچیش نمیشه از درسامم عقب موندم امتحاناهم نزدیکه
م ا.ت:باشه هر جور خودت میخوای
صبحانمو خوردم اماده شدم
م ا.ت:وایستا من برسونمت
ات:باشه
یه چند مین صبر کردم که مامانم اماده شد سوار ماشین شدیمو رفتیم مدرسه
رفتم داخل مدرسه
یئون بدو بدو میومد طرفم
یئون:ا.ت چرا امروز اومدی حالت خوبه؟
ا.ت:اوهوم
ا.ت:بابات چطوره؟
یئون:دکتر امروز مرخصش میکنه
ا.ت:اها
یئون:امروز چت شده حالت خوب نیست اتفاقی افتاده؟
ا.ت:نه خوبم
یئون:ا.ت بازم داری یه چیزیو قایم میکنی
ا.ت:من خوبم
یئون: بلاخره که سفره دلتو باز میکنی
رفتیم سر کلاس
همه بچه ها با تعجب بهم نگاه میکردن سرجام نشستم
+ا.ت حالت خوبه
ا.ت:ممنون خوبم
_سرت چی شده؟
ا.ت:یه تصادف کوچیک بود
*کلاس اول تموم شد
ا.ت:یئون بریم
یئون:کجا
ا.ت:پشت مدرسه
نمیتونستم جلویه خودمو بگیرم که به کسی نگم
رفتیم پشت مدرسه
یئون:چی شده ا.ت انگار خیلی ناراحتی
ا.ت:تهیونگ!
یئون: تهیونگ چی؟ نکنه چیزیش شده
یئون: وایستا خبرارو چک کنم
ا.ت: اون حالش خوبه
یئون:پس چی؟
ا.ت:من عاشق شدم ولی اون عاشق یکی دیگست
یئون:چی؟
ا.ت: ببین تو که خیلی وقته طرف دارشونی میدونی عاشق کیه؟
یئون: او.اون تاحالا درموردش تو هیچ برنامه ای صحبت نکرده حتی شوگا یلی از شایعات پخش شده ولی تهیونگ قبول نکرده که با کسی قرار میزاره
ا.ت:پس اون کیه؟
یئون:تو از کجا میدونی؟
ا.ت: دیروز. دیروز اومده بود خونمون تا حالمو بپرسه
یئون:یا خدا دختر اون دیروز خونتون بوده وایی دارم میمیرم از حسودی
ا.ت:فعلا ولش کن بیا اون دختره رو پیدا کنیم
یئون: ببینم از کی عاشقش شدی؟
ا.ت:فعلا درموردش صحبت نکنیم بهتر
یئون:خیله خب میتونیم این کارو بکنیم خبرو پخش کنیم
ا.ت: نه نه نکنی اینکارو تهیونگ خفم میکنه گفت فقط من میدونم اون عاشق یه دختره
یئون:هه معمولا خبرا پخش میشه ولی این تعجب اوره فقط تو میدونی
ا.ت:هوففف نمی تونیم کاری ......
از خواب بیدار شدم
باند سرمو باز کردم زخمم یکم ترنیم شده بود
صورتمو شستم
رفتم پایین
ا.ت:مامان خونه ای؟
م ا.ت: اره دخترم بیا صبحانه امادست
سر میز نشستم که مامانمم اومد
م ا.ت:به به میبینم باند سرتو باز کردی جاش ترمیم شده
ا.ت:اوهوم
م ا.ت: ا.ت چت شده از دیشبه هیچی بهم نمیگی کم کم داری نگرانم میکنی
چشام یکمی اشکی شد
ا.ت: مامان؟
م ا.ت:جانم
ا.ت:تهیونگ چرا داره باهامون رفتو امد میکنه
م ات:میخوای بندازش بیرون!
ا.ت:مامان دور از شوخی دارم صحبت میکنم
م ا.ت:خب کی اوله صبحی همچین حرفایی میزنه
م ا.ت:خب بچه حتما نگرانته
م ا.ت:صبحانتو بخور
یه لغمه گذاشتم دهنم
ا.ت: امروز میخوام برم مدرسه
م ا.ت:هنوز حالت خوب نشده
ا.ت:مامان من مثه ادم راه میرم مثه خر کار میکنم کجام الان خوب نیست اگه منظورت سرمه الان بزنم به دیوار هیچیش نمیشه از درسامم عقب موندم امتحاناهم نزدیکه
م ا.ت:باشه هر جور خودت میخوای
صبحانمو خوردم اماده شدم
م ا.ت:وایستا من برسونمت
ات:باشه
یه چند مین صبر کردم که مامانم اماده شد سوار ماشین شدیمو رفتیم مدرسه
رفتم داخل مدرسه
یئون بدو بدو میومد طرفم
یئون:ا.ت چرا امروز اومدی حالت خوبه؟
ا.ت:اوهوم
ا.ت:بابات چطوره؟
یئون:دکتر امروز مرخصش میکنه
ا.ت:اها
یئون:امروز چت شده حالت خوب نیست اتفاقی افتاده؟
ا.ت:نه خوبم
یئون:ا.ت بازم داری یه چیزیو قایم میکنی
ا.ت:من خوبم
یئون: بلاخره که سفره دلتو باز میکنی
رفتیم سر کلاس
همه بچه ها با تعجب بهم نگاه میکردن سرجام نشستم
+ا.ت حالت خوبه
ا.ت:ممنون خوبم
_سرت چی شده؟
ا.ت:یه تصادف کوچیک بود
*کلاس اول تموم شد
ا.ت:یئون بریم
یئون:کجا
ا.ت:پشت مدرسه
نمیتونستم جلویه خودمو بگیرم که به کسی نگم
رفتیم پشت مدرسه
یئون:چی شده ا.ت انگار خیلی ناراحتی
ا.ت:تهیونگ!
یئون: تهیونگ چی؟ نکنه چیزیش شده
یئون: وایستا خبرارو چک کنم
ا.ت: اون حالش خوبه
یئون:پس چی؟
ا.ت:من عاشق شدم ولی اون عاشق یکی دیگست
یئون:چی؟
ا.ت: ببین تو که خیلی وقته طرف دارشونی میدونی عاشق کیه؟
یئون: او.اون تاحالا درموردش تو هیچ برنامه ای صحبت نکرده حتی شوگا یلی از شایعات پخش شده ولی تهیونگ قبول نکرده که با کسی قرار میزاره
ا.ت:پس اون کیه؟
یئون:تو از کجا میدونی؟
ا.ت: دیروز. دیروز اومده بود خونمون تا حالمو بپرسه
یئون:یا خدا دختر اون دیروز خونتون بوده وایی دارم میمیرم از حسودی
ا.ت:فعلا ولش کن بیا اون دختره رو پیدا کنیم
یئون: ببینم از کی عاشقش شدی؟
ا.ت:فعلا درموردش صحبت نکنیم بهتر
یئون:خیله خب میتونیم این کارو بکنیم خبرو پخش کنیم
ا.ت: نه نه نکنی اینکارو تهیونگ خفم میکنه گفت فقط من میدونم اون عاشق یه دختره
یئون:هه معمولا خبرا پخش میشه ولی این تعجب اوره فقط تو میدونی
ا.ت:هوففف نمی تونیم کاری ......
۴.۳k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.