پادشاه عذاب
پادشاه عذاب
پارت ۳
صدای بستن در رو شنیدم رفتم سمت پنجره تا بتونم راهی برای قرار پیدا کنم
تا پنجره رو باز کردم
صدای باز شدن در رو شنیدم
جیمین:دختر کوچولو فکر کردی میتونی فرار کنی
ا/ت:م.....من در رو باز کردم تا هوا بیاد داخ....
ویو ا/ت
داشتم حرف میزدم که دیدم بهم نزدیک شد
.....
بعدش دیدم ضایع شدم چون میخواست پنجره رو ببنده...:////
و لپم رو کشید و رفت بیرون
ولی بعدش اون آقا عه (کوک)آمد داخل و منو به دیوار چسبوند به دیوار و به طرز وحشتناکی لبام رو خورد
کوک: ببین ا/ت کوچولو هر کاری بکنی من چه توی اتاق باشم چه نباشم میفهمم ( پنجره رو قفل میکنه) و اینکه همونطور که گفته بودم.....
باهات کاری ندارم، بیشتر از این..... بقیه اش برای نصف شبه
کوک:*پوزخند* بزار ببینم راه دیگه ای برای فرار داری
(میره بیرون)
ویو ا/ت
نمیدونستم چیکار کنم، و نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته
فقط روی تخت نشستم و به فکر فرو رفتم
بعد از یک ربع فکر کردن خسته شدم و خوابیدم
(ساعت ۱ شب)
با صدای محکم باز شدن در بیدار شدم و دیدم (کوک) اومده داخل و داره بهم نزدیک میشه
منم بلند شدم و خواستم دور بشم که مچ دستام رو گرفت و در هزارم ثانیه بست به تاج تخت منم خیلی ترسیده بودم که روم خیمه زد
ا/ت: تورو خدا ولم کن(بغض)
ویو کوک
بهم گفت ولش کنم ولی به حرف توجهی نکردم و لبش رو از قبل هم وحشتناک تر و بدتر از قبل خوردم
و اون فقط گریه میکرد
کوک:تمومش کن دیگه
ا/ت:(بغض)
ویو کوک
آروم لباش رو بوسیدم ولی همراهی نکرد
توی گوشش گفتم
کوک: (توی گوش ا/ت) اگر همراهی نکنی .....(منظورش همونه که چیزشو میکنه توی ا/ت (・–・) \(・◡・)/. )
ویو ا/ت
تا اینو گفت خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ترسیدم
پس وقتی لباش رو گذاشت رو لبام همراهی کردم و لباسام و لباساش رو در آورد و منم خیلی خجالت کشیدم ولی دستام بسته بود و نمیتونستم کاری بکنم
دستش روی بدنم پرسه میزد و این باعث لرزش بدنم اونم بی اختیار میشد ولی خب...... کمی لذت هم داشت....
ولی کم کم دستش داشت میرفت روی پو....صیم و دستام بسته بود و لبام رو لباش...واقعا نمیدونستم چیکار کنم که دستش رو قشنگ گذاشت روش.....
_________
خب دیگه اره
اگه میبینید کمه بخاطر اینه که پارت بعد اس...مات هست
اگه میخواید پارت ۴ رو بخونید تو پیویم پیام بدید براتون بفرستم
چون بعضیا شاید نخوان بخونن دیگه میدونید😁😁
اگه میخواید بخونید بهم پیام بدید
بابای ✨🫂
پارت ۳
صدای بستن در رو شنیدم رفتم سمت پنجره تا بتونم راهی برای قرار پیدا کنم
تا پنجره رو باز کردم
صدای باز شدن در رو شنیدم
جیمین:دختر کوچولو فکر کردی میتونی فرار کنی
ا/ت:م.....من در رو باز کردم تا هوا بیاد داخ....
ویو ا/ت
داشتم حرف میزدم که دیدم بهم نزدیک شد
.....
بعدش دیدم ضایع شدم چون میخواست پنجره رو ببنده...:////
و لپم رو کشید و رفت بیرون
ولی بعدش اون آقا عه (کوک)آمد داخل و منو به دیوار چسبوند به دیوار و به طرز وحشتناکی لبام رو خورد
کوک: ببین ا/ت کوچولو هر کاری بکنی من چه توی اتاق باشم چه نباشم میفهمم ( پنجره رو قفل میکنه) و اینکه همونطور که گفته بودم.....
باهات کاری ندارم، بیشتر از این..... بقیه اش برای نصف شبه
کوک:*پوزخند* بزار ببینم راه دیگه ای برای فرار داری
(میره بیرون)
ویو ا/ت
نمیدونستم چیکار کنم، و نمیدونستم قراره چه اتفاقی بیوفته
فقط روی تخت نشستم و به فکر فرو رفتم
بعد از یک ربع فکر کردن خسته شدم و خوابیدم
(ساعت ۱ شب)
با صدای محکم باز شدن در بیدار شدم و دیدم (کوک) اومده داخل و داره بهم نزدیک میشه
منم بلند شدم و خواستم دور بشم که مچ دستام رو گرفت و در هزارم ثانیه بست به تاج تخت منم خیلی ترسیده بودم که روم خیمه زد
ا/ت: تورو خدا ولم کن(بغض)
ویو کوک
بهم گفت ولش کنم ولی به حرف توجهی نکردم و لبش رو از قبل هم وحشتناک تر و بدتر از قبل خوردم
و اون فقط گریه میکرد
کوک:تمومش کن دیگه
ا/ت:(بغض)
ویو کوک
آروم لباش رو بوسیدم ولی همراهی نکرد
توی گوشش گفتم
کوک: (توی گوش ا/ت) اگر همراهی نکنی .....(منظورش همونه که چیزشو میکنه توی ا/ت (・–・) \(・◡・)/. )
ویو ا/ت
تا اینو گفت خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی ترسیدم
پس وقتی لباش رو گذاشت رو لبام همراهی کردم و لباسام و لباساش رو در آورد و منم خیلی خجالت کشیدم ولی دستام بسته بود و نمیتونستم کاری بکنم
دستش روی بدنم پرسه میزد و این باعث لرزش بدنم اونم بی اختیار میشد ولی خب...... کمی لذت هم داشت....
ولی کم کم دستش داشت میرفت روی پو....صیم و دستام بسته بود و لبام رو لباش...واقعا نمیدونستم چیکار کنم که دستش رو قشنگ گذاشت روش.....
_________
خب دیگه اره
اگه میبینید کمه بخاطر اینه که پارت بعد اس...مات هست
اگه میخواید پارت ۴ رو بخونید تو پیویم پیام بدید براتون بفرستم
چون بعضیا شاید نخوان بخونن دیگه میدونید😁😁
اگه میخواید بخونید بهم پیام بدید
بابای ✨🫂
۷.۵k
۱۶ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.