part 3.
part 3.
ا.ت ویو
کمد و باز کردم همه ی لباسا مشکی بودن یکیشون و برداشتم پوشیدم و گرفتم خوابیدم
فردا صبح ا.ت ویو
از خواب بلند شدم رفتم پایین دیدم آجوما داره صبحونه آماده میکنه
آجوما: عا دخترم بیدار شدی بیا صبحونه بخور
ا.ت: پوفف چشم
نشستم صبحونه خوردم بلند شدم رفتم عمارت و بگردم داشتم تک تک اتاقا رو میدیدم که به یه در قرمز رسیدم خواستم بازش کنم که دیدم قفله پس بیخیالش شدم
به آخرین اتاق رسیدم درش و باز کردم که دیدم همون پسره که منو دزدیده رو تختش و خوابه از شدت کیوتیش خندم گرفت درو آروم بستم بدو رفتم اتاقم خندیدم بهش خیلی کیوت خوابیده بود
رو تخت دراز کشیدم که صدای زنگ در اومد رفتم پایین آجوما درو باز کرد با شیش تا پسر مواجه شدم اربابم اومد پایین با دیدنش میخواستم از خنده جر بخورم آخه چرا موقع خواب اینقدر کیوت بود ولی الان خشن
جیمین: یونگی این دوست دخترته
یونگی: نه دختر لی جونگ سو عه
تهیونگ: پس بلاخره انتقام ازشون میگیری
یونگی: هه آره
ا.ت: از چی حرف میزنین چه انتقامی تو اسم بابامو از کجا میدونی
جونگ کوک: ببین دختر جون بابای تو بابای یونگی رو کشته و یونگی برای انتقام از خانوادت..
یونگی: خودش بلاخره میفهمه چه بلایی قراره سرش بیاد
جیهوپ:پس هنوز باهاش کاری نکردی
یونگی: نه
ا.ت: این امکان نداره بابای من قاتل باشه
جین: حالا که قاتل هست
جیمین: تو نمیدونی بابات قاتله
ا.ت: چرا باید قاتل باشه
جیمین: به موقعش میفهمی
یونگی: آجوما
آجوما بله پسرم
یونگی: ا.ت و ببر داخل اتاقش
اجوما: بیا بریم دخترم
ا.ت: اینجا دیوونه خونست ایششش
آجوما منو برد تو اتاقم درم قفل کرد
یونگی ویو
با اعضا نشستیم داشتیم حرف میزدیم
تصمیم گرفتم زنگ بزنم به لی جونگ سو( بابای ا.ت)
لی جونگ سو: بله بفرمایین
یونگی: هه باورم نمیشه منو یادت نمیاد
لی جونگ سو: ی یونگی
یونگی: آفرین هنوز زرنگی ولی من از تو زرنگ ترم دخترت پیش منه تا دو روز بهت فرصت میدم اگر که تمام داراییتو به من بدی که دخترتو آزاد میکنم اگر که نه دخترتو حتی نمیتونی تو خواب هم ببینی
لی جونگ سو: وایس..
یونگی: ( تلفن و قطع کرد)
خ
م
ا
ر
ی
لایک:۲۰
تهیونگ: بیبی گرل لایک کن
ا.ت ویو
کمد و باز کردم همه ی لباسا مشکی بودن یکیشون و برداشتم پوشیدم و گرفتم خوابیدم
فردا صبح ا.ت ویو
از خواب بلند شدم رفتم پایین دیدم آجوما داره صبحونه آماده میکنه
آجوما: عا دخترم بیدار شدی بیا صبحونه بخور
ا.ت: پوفف چشم
نشستم صبحونه خوردم بلند شدم رفتم عمارت و بگردم داشتم تک تک اتاقا رو میدیدم که به یه در قرمز رسیدم خواستم بازش کنم که دیدم قفله پس بیخیالش شدم
به آخرین اتاق رسیدم درش و باز کردم که دیدم همون پسره که منو دزدیده رو تختش و خوابه از شدت کیوتیش خندم گرفت درو آروم بستم بدو رفتم اتاقم خندیدم بهش خیلی کیوت خوابیده بود
رو تخت دراز کشیدم که صدای زنگ در اومد رفتم پایین آجوما درو باز کرد با شیش تا پسر مواجه شدم اربابم اومد پایین با دیدنش میخواستم از خنده جر بخورم آخه چرا موقع خواب اینقدر کیوت بود ولی الان خشن
جیمین: یونگی این دوست دخترته
یونگی: نه دختر لی جونگ سو عه
تهیونگ: پس بلاخره انتقام ازشون میگیری
یونگی: هه آره
ا.ت: از چی حرف میزنین چه انتقامی تو اسم بابامو از کجا میدونی
جونگ کوک: ببین دختر جون بابای تو بابای یونگی رو کشته و یونگی برای انتقام از خانوادت..
یونگی: خودش بلاخره میفهمه چه بلایی قراره سرش بیاد
جیهوپ:پس هنوز باهاش کاری نکردی
یونگی: نه
ا.ت: این امکان نداره بابای من قاتل باشه
جین: حالا که قاتل هست
جیمین: تو نمیدونی بابات قاتله
ا.ت: چرا باید قاتل باشه
جیمین: به موقعش میفهمی
یونگی: آجوما
آجوما بله پسرم
یونگی: ا.ت و ببر داخل اتاقش
اجوما: بیا بریم دخترم
ا.ت: اینجا دیوونه خونست ایششش
آجوما منو برد تو اتاقم درم قفل کرد
یونگی ویو
با اعضا نشستیم داشتیم حرف میزدیم
تصمیم گرفتم زنگ بزنم به لی جونگ سو( بابای ا.ت)
لی جونگ سو: بله بفرمایین
یونگی: هه باورم نمیشه منو یادت نمیاد
لی جونگ سو: ی یونگی
یونگی: آفرین هنوز زرنگی ولی من از تو زرنگ ترم دخترت پیش منه تا دو روز بهت فرصت میدم اگر که تمام داراییتو به من بدی که دخترتو آزاد میکنم اگر که نه دخترتو حتی نمیتونی تو خواب هم ببینی
لی جونگ سو: وایس..
یونگی: ( تلفن و قطع کرد)
خ
م
ا
ر
ی
لایک:۲۰
تهیونگ: بیبی گرل لایک کن
۸.۶k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.