پارت ۲
از زبان میتسویا *
میا: نمیدونم متاسفانه یا بد بختانه اره خواهر این نردبون تنه لشم ...
ی لگد نسبتا آروم به پهلوی هانما زد
میا : ده بلند شو به ماتحتد فشار بیار من کولت نمیکنم تا خونه تنه لش
هانما :اخ ... خودت بد زدی و از پیشونیم داره خون میاد
میا : شاید زیاده روی کردم ...
اون ی دست هانما رو انداخت رو کولش و به زور بلندش کرد
میا: سنگ میخوری انقدر سنگینی؟
هانما : تو کم غذا میخوری ریزه میزه ای ؟ ...
میا : خفه شو
مایکی : شوجی سان
میا: با توعه
هانما : نه منو هانما صدا میکنه
میا : اها ... خب بله ... تو هم این سیگار و بگیر مثل بچه آدم بشین رو موتور تا بیام
اومد جلوی مایکی
مایکی: میگم میخوای عضو گنگ من بشی ؟
میا : خودم تازه اومدم اینجا واسه همین باید ی دستی به سر و روی گنگ بکشم ... معلومه خیلی خراب شده ... چون ریاست رو میخوام بدم به هانما حوصلش رو ندارم ولی چرا که نه ...
مایکی : پس فردا میتونی بری میتسویا برات لباس درست کنه ؟
میا : میتسویا ؟
رفتم جلو : منم
میا : باشه
میا : پس فعلا بهتره برم تا شوجی سیگارامو تموم نکرده
بعد رفت تا فردا صبح داشتم بهش فکر میکردم ... زیادی خوشگل و دلبر بود ... فردا صبح رفتم تو کلاس خیاطی نشسته بودم که یهو در باز شد ک مدیر سریع اومد تو
مدیر : خانم هانما کجا فرار کردی فکر میکنی میتونی از انتخاب فعالیت دلخواه در بری ... اوه تاکاشی موفق باشی تو خانم هانما رو ندیدی ؟
زیر میز رو نگاه کردم اونجا بود ی هیس بهم نشون داد چون قدش بلند بود زیر میز مچاله شده بود و خندم گرفت
میتسویا : نه من کسیو ندیدم
مدیر : پس من میرم جاهای دیگه ای رو بگردم
مدیر رفت بعد از اینکه کامل دور شد رفتن سمت کمد متر ها
میتسویا : رفت میتونی بیای بیرون
نگاهش کردم سرش خورد به میز و به زور اومد بیرون
میا: این میز ها کوچیکن آدم جا نمیشه توش شما چطوری اینجا کار میکنید
به لباس مجلسی که هنوز نیمه کاره بود نگاه کرد با پارچه ی براق و پولکی مشکی و خونی بود ...
میا : چقدر خوشگله
میتسویا : اون ... ی سری کارا کم داره نیاز به یکی دارم بپوشتش که بتونم رو تنش درستش کنم ...
میا : خب قرار بود اندازه هامو بگیری
میتسویا : درسته ... بیا اینجا
رفتم رو به روش قدش رو اندازه گرفتم دور پاش رو اندازه گرفتم
میتسویا : میخوای دامن دار باشه یا ؟
میا : معلومه شلوار من از دامن زیاد خوشم نمیاد ... چون خیلی بهم نمیاد
میتسویا : شکست نفسی نکن مطمئنم بهت میاد
دور با* سنشو باید اندازه میزدم بهش نگاه کردم یکم قرمز شدم
میتسویا : ام ... اجازه هست
میا : ام ... اره
یکم قرمز شد و سرشو اونوری کرد مترو پیچیدم دورش و سریع اندازه زدم بعد بلند شدم و پیچیدمش دور کمرش که یکم مجبور شدم بکشم که خودشم اومد جلو دستشو گذاشت رو سینه هام که متوقف بشه منم کمرشو گرفتم
میا: نمیدونم متاسفانه یا بد بختانه اره خواهر این نردبون تنه لشم ...
ی لگد نسبتا آروم به پهلوی هانما زد
میا : ده بلند شو به ماتحتد فشار بیار من کولت نمیکنم تا خونه تنه لش
هانما :اخ ... خودت بد زدی و از پیشونیم داره خون میاد
میا : شاید زیاده روی کردم ...
اون ی دست هانما رو انداخت رو کولش و به زور بلندش کرد
میا: سنگ میخوری انقدر سنگینی؟
هانما : تو کم غذا میخوری ریزه میزه ای ؟ ...
میا : خفه شو
مایکی : شوجی سان
میا: با توعه
هانما : نه منو هانما صدا میکنه
میا : اها ... خب بله ... تو هم این سیگار و بگیر مثل بچه آدم بشین رو موتور تا بیام
اومد جلوی مایکی
مایکی: میگم میخوای عضو گنگ من بشی ؟
میا : خودم تازه اومدم اینجا واسه همین باید ی دستی به سر و روی گنگ بکشم ... معلومه خیلی خراب شده ... چون ریاست رو میخوام بدم به هانما حوصلش رو ندارم ولی چرا که نه ...
مایکی : پس فردا میتونی بری میتسویا برات لباس درست کنه ؟
میا : میتسویا ؟
رفتم جلو : منم
میا : باشه
میا : پس فعلا بهتره برم تا شوجی سیگارامو تموم نکرده
بعد رفت تا فردا صبح داشتم بهش فکر میکردم ... زیادی خوشگل و دلبر بود ... فردا صبح رفتم تو کلاس خیاطی نشسته بودم که یهو در باز شد ک مدیر سریع اومد تو
مدیر : خانم هانما کجا فرار کردی فکر میکنی میتونی از انتخاب فعالیت دلخواه در بری ... اوه تاکاشی موفق باشی تو خانم هانما رو ندیدی ؟
زیر میز رو نگاه کردم اونجا بود ی هیس بهم نشون داد چون قدش بلند بود زیر میز مچاله شده بود و خندم گرفت
میتسویا : نه من کسیو ندیدم
مدیر : پس من میرم جاهای دیگه ای رو بگردم
مدیر رفت بعد از اینکه کامل دور شد رفتن سمت کمد متر ها
میتسویا : رفت میتونی بیای بیرون
نگاهش کردم سرش خورد به میز و به زور اومد بیرون
میا: این میز ها کوچیکن آدم جا نمیشه توش شما چطوری اینجا کار میکنید
به لباس مجلسی که هنوز نیمه کاره بود نگاه کرد با پارچه ی براق و پولکی مشکی و خونی بود ...
میا : چقدر خوشگله
میتسویا : اون ... ی سری کارا کم داره نیاز به یکی دارم بپوشتش که بتونم رو تنش درستش کنم ...
میا : خب قرار بود اندازه هامو بگیری
میتسویا : درسته ... بیا اینجا
رفتم رو به روش قدش رو اندازه گرفتم دور پاش رو اندازه گرفتم
میتسویا : میخوای دامن دار باشه یا ؟
میا : معلومه شلوار من از دامن زیاد خوشم نمیاد ... چون خیلی بهم نمیاد
میتسویا : شکست نفسی نکن مطمئنم بهت میاد
دور با* سنشو باید اندازه میزدم بهش نگاه کردم یکم قرمز شدم
میتسویا : ام ... اجازه هست
میا : ام ... اره
یکم قرمز شد و سرشو اونوری کرد مترو پیچیدم دورش و سریع اندازه زدم بعد بلند شدم و پیچیدمش دور کمرش که یکم مجبور شدم بکشم که خودشم اومد جلو دستشو گذاشت رو سینه هام که متوقف بشه منم کمرشو گرفتم
۱۰۸
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.