مادر دروغگو...
مادر دروغگو...
پسر هشت سالهای مادرش فوت کرد
و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد.
یک روز پدرش از او پرسید:
«پسرم به نظرت فرق بین
مادر اولی و مادر جدیدچیست؟»
پسر با معصومیت جواب داد:
«مادر اولیام دروغگو بود اما
مادر جدیدم راستگو است.»
پدر با تعجب پرسید:«چطور؟»
پسر گفت:
«قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت میکردم،
مادرم میگفت
اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما
من به شیطنت ادامه میدادم.
با این حال، وقت غذا مرا صدا میکرد
و به من غذا میداد. ولی حالا
وقتی شیطنت کنم مادر جدیدم میگوید
اگر از اذیت کردن دست برندارم
بمن غذا نمیدهد و الان دو
روز است که من گرسنهام.»
بسلامتی تمام مادران دروغگو ....
94/10/14ساعت12:04
پسر هشت سالهای مادرش فوت کرد
و پدرش با زن دیگری ازدواج کرد.
یک روز پدرش از او پرسید:
«پسرم به نظرت فرق بین
مادر اولی و مادر جدیدچیست؟»
پسر با معصومیت جواب داد:
«مادر اولیام دروغگو بود اما
مادر جدیدم راستگو است.»
پدر با تعجب پرسید:«چطور؟»
پسر گفت:
«قبلاً هر وقت من با شیطنت هایم مادرم را اذیت میکردم،
مادرم میگفت
اگر اذیتش کنم از غذا خبری نیست اما
من به شیطنت ادامه میدادم.
با این حال، وقت غذا مرا صدا میکرد
و به من غذا میداد. ولی حالا
وقتی شیطنت کنم مادر جدیدم میگوید
اگر از اذیت کردن دست برندارم
بمن غذا نمیدهد و الان دو
روز است که من گرسنهام.»
بسلامتی تمام مادران دروغگو ....
94/10/14ساعت12:04
۹۱۴
۱۴ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۹۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.