Devil or Angel²⁵
Devil or Angel²⁵
فردا
از خواب بیدار شدم جونگکوک داشت موهامو نوازش میکرد
ا/ت: به موهام دست نزن
کوک: خوبی؟ پات درد نمیکنه؟
ا/ت: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: امروز جمعه است یادت نیست
ا/ت: خب باشه به من چه
کوک: عزیزم جانگمی بهم همه چیزو گفت
ا/ت: خب که چی تو که خودت به من اعتماد نداری فقط باید از سویون یا جانگمی بشنوی حقیقتو
کوک: ببخشید
ا/ت: همین
کوک: چیکار کنم؟
ا/ت: دیروز به جانگمی گفتم الان به توهم میگم
کوک: جانم بگو
ا/ت: دو انتخاب داری اگه منو دوس داری از یونا جدا شو یا اگه نمیخوای با من باشی من ازت جدا میشم
کوک: ا/ت
ا/ت: چیزی نگو خیلی وقته فکرامو کردم
کوک: من دوست دارم
ا/ت: خسته شدم اینقدر گفتی دوست دارم دوست دارم
کوک: ا/ت
ا/ت: بسه دلم نمیخواد دیگه زنت باشم تا فردا بهت وقت میدم فک کنی
کوک: تو جدی؟
ا/ت: اره
کوک: کمی تحمل کن قول میدم درست میشه
ا/ت: نمیخوام دیگه بهم قول بدی اگه جوابم ندی تا فردا خودم ازت جدا میشم
کوک: برات توضیح میدم
ا/ت: من نمیخوام توضیح بدی برو بیرون که به میجون زنگ میزنم میخوام ازت جدا شم که خودت میدونی او چقدر حساسه و دیگه نمیزاره برگردم
کوک: باشه رفتم بیرون
ا/ت: تا فردا بهم زنگ نمیزنی
فردا
دویون:چیشده باز دعوا کردی اومدی اینجا خوابیدی
کوک: دویون دیگه نمیکشم هنوز یه هفته نشده ازدواج کردم ببین چی شد؟
دویون: چیشده؟
کوک: ا/ت گفته یا از او یا از یونا باید جدا شم
دویون: خب از یونا جدا شو
کوک: بابام نمیزاره و ا/ت فک میکنه دوسش ندارم
دویون:بهش بگو دوسش داری
کوک: من الان به تو بگم دوست دارم باور میکنی
دویون: خجالت بکش من زن دارم
کوک: باور کردی؟
دویون: اره
کوک: ا/ت باور نمیکنه و اینکه سویون ا/ت رو خیلی دوست داره بخاطرش از من متنفره ا/ت هم دلش نمیخواد زن من باشه چون سویون بهش میگه اونی
دویون: نمیدونم واقعا ا/ت داره زنگ میزنه
کوک: جوابمو میخواد جوابش نده
دویون: پیام داده گفته میدونم جونگکوک پیشته بهش بگو بیاد روبروی کافی شاپ همیشگی برای جوابش
کوک: ولش کن
دویون: باز نوشته اگه تا 1 ساعت دیگه نیاد حلقمو میدم دست صاحب کافه بهش بگو از اونجا بگیره
کوک: الان داره مجبور میکنه من چقدر بدبخت شدم که همه مجبورم میکنن
دویون: میخوای بهش چی بگی؟
کوک: واقعیتو میگم
#فیک
#سناریو
فردا
از خواب بیدار شدم جونگکوک داشت موهامو نوازش میکرد
ا/ت: به موهام دست نزن
کوک: خوبی؟ پات درد نمیکنه؟
ا/ت: اینجا چیکار میکنی؟
کوک: امروز جمعه است یادت نیست
ا/ت: خب باشه به من چه
کوک: عزیزم جانگمی بهم همه چیزو گفت
ا/ت: خب که چی تو که خودت به من اعتماد نداری فقط باید از سویون یا جانگمی بشنوی حقیقتو
کوک: ببخشید
ا/ت: همین
کوک: چیکار کنم؟
ا/ت: دیروز به جانگمی گفتم الان به توهم میگم
کوک: جانم بگو
ا/ت: دو انتخاب داری اگه منو دوس داری از یونا جدا شو یا اگه نمیخوای با من باشی من ازت جدا میشم
کوک: ا/ت
ا/ت: چیزی نگو خیلی وقته فکرامو کردم
کوک: من دوست دارم
ا/ت: خسته شدم اینقدر گفتی دوست دارم دوست دارم
کوک: ا/ت
ا/ت: بسه دلم نمیخواد دیگه زنت باشم تا فردا بهت وقت میدم فک کنی
کوک: تو جدی؟
ا/ت: اره
کوک: کمی تحمل کن قول میدم درست میشه
ا/ت: نمیخوام دیگه بهم قول بدی اگه جوابم ندی تا فردا خودم ازت جدا میشم
کوک: برات توضیح میدم
ا/ت: من نمیخوام توضیح بدی برو بیرون که به میجون زنگ میزنم میخوام ازت جدا شم که خودت میدونی او چقدر حساسه و دیگه نمیزاره برگردم
کوک: باشه رفتم بیرون
ا/ت: تا فردا بهم زنگ نمیزنی
فردا
دویون:چیشده باز دعوا کردی اومدی اینجا خوابیدی
کوک: دویون دیگه نمیکشم هنوز یه هفته نشده ازدواج کردم ببین چی شد؟
دویون: چیشده؟
کوک: ا/ت گفته یا از او یا از یونا باید جدا شم
دویون: خب از یونا جدا شو
کوک: بابام نمیزاره و ا/ت فک میکنه دوسش ندارم
دویون:بهش بگو دوسش داری
کوک: من الان به تو بگم دوست دارم باور میکنی
دویون: خجالت بکش من زن دارم
کوک: باور کردی؟
دویون: اره
کوک: ا/ت باور نمیکنه و اینکه سویون ا/ت رو خیلی دوست داره بخاطرش از من متنفره ا/ت هم دلش نمیخواد زن من باشه چون سویون بهش میگه اونی
دویون: نمیدونم واقعا ا/ت داره زنگ میزنه
کوک: جوابمو میخواد جوابش نده
دویون: پیام داده گفته میدونم جونگکوک پیشته بهش بگو بیاد روبروی کافی شاپ همیشگی برای جوابش
کوک: ولش کن
دویون: باز نوشته اگه تا 1 ساعت دیگه نیاد حلقمو میدم دست صاحب کافه بهش بگو از اونجا بگیره
کوک: الان داره مجبور میکنه من چقدر بدبخت شدم که همه مجبورم میکنن
دویون: میخوای بهش چی بگی؟
کوک: واقعیتو میگم
#فیک
#سناریو
۲۹.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.