Devil or Angel²⁷
Devil or Angel²⁷
ا/ت: چی؟
کوک: یونا رو انتخاب میکنم ازش جدا شم و تورو انتخاب میکنم باهات زندگی کنم ولی تو فکر کن اینجوری اگه قرار داد تموم بشه دیگه کامل تموم میشه ولی اگه ازش جدا شم بد میشه
ا/ت: اگه بعد از پنج ماه قبول نکنه؟
کوک:خسارت داره
ا/ت: خسارتش چیه؟
کوک: اینه که باید تا اخر عمرش خدمتکار تو باشه
ا/ت: واقعا؟
کوک: اره
ا/ت: خسارت تو چیه؟
کوک: منم خسارتم اینه
ا/ت: واقعا؟
کوک: اره
ا/ت: خب باشه پنج ماه تحمل میکنم که از هم جدا شید
کوک: میشه بغلت کنم
پریدم بغلش با پای شکستم
کوک: نمیدونی دیشب چی کشیدم؟
ا/ت: میدونم منم همینطور میترسیدم منو انتخاب کنی که ازت جدا شم
کوک: پس فراموشش کن امروز دیگه جمعست اصلا مهم نیست ما هر روز باهمیم جز یه روز مشکلی نیست؟
ا/ت: نه نیست
دستمو گرفته
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: جای خوشگلیه بیا تا بریم عکس بگیریم
ا/ت: باشه بریم
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: پاتو که میبینم نمیتونم اجازه بدم راه بری بیا رو کولم
ا/ت: نه نه
کوک: بیا دیگه
ا/ت: باشه اومدم یک دو سه
شب
برگشتیم خونه
ا/ت: ما اومدیم
پ.ک: عروسم چطوری پات خوبه؟
ا/ت: اره خوبم
جانگمی: کجا بودید.
ا/ت: بیرون
جانگمی: خودمم میدونم خیلی خوشحالید؟
ا/ت: اهمم اره
سویون:اونی میتونم زندایی صدات کنم
ا/ت: اره چرا که نه
سویون: دایی
کوک: جانم
سویون: یونا زشته ناراحته
کوک:امروز روز خودمو ا/ت بود پس دیگه برام یونا مهم نیست
سویون: چه خوب
کوک:سویونی دایی
سویون: بله
کوک: میشه منو ببخشی
سویون: اره به شرطی که فردا برام خوراکی عروسک بخری
کوک: چشم
سویون: عاشقتم دایی جون
ا/ت: کوک
کوک: جانم
ا/ت: من برم بخوابم شب بخیر
کوک: منم الان میام
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
ا/ت: چی؟
کوک: یونا رو انتخاب میکنم ازش جدا شم و تورو انتخاب میکنم باهات زندگی کنم ولی تو فکر کن اینجوری اگه قرار داد تموم بشه دیگه کامل تموم میشه ولی اگه ازش جدا شم بد میشه
ا/ت: اگه بعد از پنج ماه قبول نکنه؟
کوک:خسارت داره
ا/ت: خسارتش چیه؟
کوک: اینه که باید تا اخر عمرش خدمتکار تو باشه
ا/ت: واقعا؟
کوک: اره
ا/ت: خسارت تو چیه؟
کوک: منم خسارتم اینه
ا/ت: واقعا؟
کوک: اره
ا/ت: خب باشه پنج ماه تحمل میکنم که از هم جدا شید
کوک: میشه بغلت کنم
پریدم بغلش با پای شکستم
کوک: نمیدونی دیشب چی کشیدم؟
ا/ت: میدونم منم همینطور میترسیدم منو انتخاب کنی که ازت جدا شم
کوک: پس فراموشش کن امروز دیگه جمعست اصلا مهم نیست ما هر روز باهمیم جز یه روز مشکلی نیست؟
ا/ت: نه نیست
دستمو گرفته
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: جای خوشگلیه بیا تا بریم عکس بگیریم
ا/ت: باشه بریم
کوک: ا/ت
ا/ت: بله
کوک: پاتو که میبینم نمیتونم اجازه بدم راه بری بیا رو کولم
ا/ت: نه نه
کوک: بیا دیگه
ا/ت: باشه اومدم یک دو سه
شب
برگشتیم خونه
ا/ت: ما اومدیم
پ.ک: عروسم چطوری پات خوبه؟
ا/ت: اره خوبم
جانگمی: کجا بودید.
ا/ت: بیرون
جانگمی: خودمم میدونم خیلی خوشحالید؟
ا/ت: اهمم اره
سویون:اونی میتونم زندایی صدات کنم
ا/ت: اره چرا که نه
سویون: دایی
کوک: جانم
سویون: یونا زشته ناراحته
کوک:امروز روز خودمو ا/ت بود پس دیگه برام یونا مهم نیست
سویون: چه خوب
کوک:سویونی دایی
سویون: بله
کوک: میشه منو ببخشی
سویون: اره به شرطی که فردا برام خوراکی عروسک بخری
کوک: چشم
سویون: عاشقتم دایی جون
ا/ت: کوک
کوک: جانم
ا/ت: من برم بخوابم شب بخیر
کوک: منم الان میام
ا/ت: باشه
#فیک
#سناریو
۴۹.۶k
۰۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.