جنگل تاریك و سیاه بود..
جنگل تاریك و سیاه بود..
ماه در آسمان نبود..
گرگها مرا تنها گذاشته بودند..
بویی آشنا حس كردم..
گرگی به من نزدیك می شد..
آری او گرگ من بود..
با دیدنش تو این جنگل سرد..
آرامش عجیبی حس كردم..
بهش نزدیك شدم..
تو چشماش نگاه كردم..
اما نه او دیگر گرگ من نبود..
حس آرامشم به ترس تبدیل شد..
ازش فاصله گرفتم و تو تاریكی جنگل..
تنها به راه خودم ادامه دادم...
ماه در آسمان نبود..
گرگها مرا تنها گذاشته بودند..
بویی آشنا حس كردم..
گرگی به من نزدیك می شد..
آری او گرگ من بود..
با دیدنش تو این جنگل سرد..
آرامش عجیبی حس كردم..
بهش نزدیك شدم..
تو چشماش نگاه كردم..
اما نه او دیگر گرگ من نبود..
حس آرامشم به ترس تبدیل شد..
ازش فاصله گرفتم و تو تاریكی جنگل..
تنها به راه خودم ادامه دادم...
۲.۲k
۰۶ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.