دلبر کوچولو

دلبر کوچولو
#پارت_۱۲۰
با اخم نگاش کردم، بیشعور زل زده تو چشمام بهم میگه احمق!
احمق اون داداش احمق‌تر از خودته.
گوشیش رو برداشت و درحالی که باهاش ور می‌رفت اومد سمتم کنارم چسبیده بهم نشست.
معذب کمی خودمو جمع و جور کردم.
گوشیش و گرفت سمتم و گفت:
_بیا این چندتا فیلم آموزشی رو ببین، خوب با دقت ببین بعد هرکاری اون انجام داد رو انجام بده خب؟
سری به نشونه فهمیدن تکون دادم.
_اینجا؟
سرشو انداخت بالا و گفت:
_نه
با دست به دری که گوشه اتاق بود اشاره کرد.
_برو تو اون اتاق.
باشه‌ای زمزمه کردم و وارد اتاق شدم.
نگاهی به اطراف انداختم یه اتاق خواب کامل بود، تخت خواب بزرگ مشکی رنگی که وسط اتاق اول از همه نگاه رو به خودش جلب می‌کرد.
تی‌وی بزرگی روبروی تخت خواب روی دیوار نصب شده بود.
اولی حدثی که به ذهنم خورد این بود که اینجا اتاق رفع خستگی‌اش باشه.
بیخیال دید زدن اطراف شدم و چهار زانو روی تخت نشستم.
هر فیلم رو دوبار دیدم می‌دیدم و دقیقا همون کارها رو انجام می‌دادم، بلاخره بعد از کلی شستن و باز آرایش کردن تونستم آرایش دلخواهم رو انجام بدم.
با رضایت به خودم تو آینه نگاه کردم.
با کمک فیلم‌های آموزشی دیگه تقریبا اسم تمام لوازم آرایشی رو می‌دونستم.
با استفاده از کانتور بینی‌ام کوچیکم رو قلمی‌‌تر کرده بودم.
و با کانسیلر گونه‌هام رو برجسته‌تر‌...
رژ مات گل‌بهی بدجور رو لبام نشسته بود که خودم از دیدنشون لذت می‌بردم.
با هزار دنگ و فنگ یه خط چشم نازک کشیده بودم که چشمام رو به قول نرگس شهلا کرده بود و توسط ریمل مژه‌هام پرپشت‌تر شده بود
درکل برای اولین بار خوب بود بدک نبود.
برای اتمام کار کمی از موهای جلوم هم کج ریختم.
کارم تموم شده بود و نمیدوستم چکار کنم، برم بیرون یا بمونم؟
با وسواس همه وسایل رو جمع کردم و توی پلاستیک گذاشتم.
بعد از برداشتن گوشی از روی تخت از اتاق زدم بیرون.
با ندیدن هیچکس تو اتاق نفس راحتی کشیدم و روی راحتی لم دادم.
دقیقا همون لحظه در باز شد و یکی عین خر سرش رو انداخت پایین اومد داخل، و اون خر کسی نبود جز ممد.
دیدگاه ها (۰)

دلبر کوچولو#PART_121🎀•اول ممد و پشت سرش ارسلان وارد شد.هردو ...

دلبر کوچولو#PART_122🎀•هرچی باشه راضی به مرگش که نبودم.خیلی ن...

دلبر کوچولو#PART_119🎀•جلوی آسانسور ایستاد، بعد از چند ثانیه ...

بچهها ۳۰۰ تایی شدنمون مبارکککککککشب ۵ تا پارت هدیه داریم و ی...

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

آن سوی آینه P36پیشش دراز کشیدم و از پشت بغلش کردم(ویو ا.ت ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط