֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ
֗ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ۫ ˑ ֗ ִ ᳝ ࣪ ִ ۫ ˑ
#PART_236🎀•
دلبر كوچولو
-پس چی؟ میخوای بری انقد م*ش*ر*و*ب بخوری بیوفتی رو دست من... اگه فکر کردی ایندفعه میام سراغت متاسفم همچین خبری نیست
پوزخندی زد
-نه میخام برم مراسم بابام
با شنیدن حرفش دستم روی شونش گذاشتم
-تسلیت میگم ممد
-ممنون خلاصه که معلوم نیست کی بیام شاید پیش مادرم موندم کاری نداری من دیگه باید برم
خداحافظی کردم
که دیانا با مانتو و روسری از اتاق بیرون اومد
-خسته نباشی خیلی زود اومدی
-وا کجا رفت
-باباش فوت کرده
-عه خب خدا بیامرزتش من میرم لباسم عوض کنم
-همیشه انقد بیخیالی
-بالاخره همه یکروز میمیرن پس ناراحتی نداره
-یکمدت رو خودت کار کن
-من دوستی نداشتم جز پری یکی مثل تو و داداشت زیاد پی دوست بودید
-برعکس منم نداشتم ممد جز معدود ادماست
بلند شدم و سمت اتاق زیر شیروونی رفتم و یک شیشه وودکا بیرون اوردم
سمت پذیرایی برگشتم
-ارسی... ارسی
-داشتم نوشیدنی میاوردم
#PART_236🎀•
دلبر كوچولو
-پس چی؟ میخوای بری انقد م*ش*ر*و*ب بخوری بیوفتی رو دست من... اگه فکر کردی ایندفعه میام سراغت متاسفم همچین خبری نیست
پوزخندی زد
-نه میخام برم مراسم بابام
با شنیدن حرفش دستم روی شونش گذاشتم
-تسلیت میگم ممد
-ممنون خلاصه که معلوم نیست کی بیام شاید پیش مادرم موندم کاری نداری من دیگه باید برم
خداحافظی کردم
که دیانا با مانتو و روسری از اتاق بیرون اومد
-خسته نباشی خیلی زود اومدی
-وا کجا رفت
-باباش فوت کرده
-عه خب خدا بیامرزتش من میرم لباسم عوض کنم
-همیشه انقد بیخیالی
-بالاخره همه یکروز میمیرن پس ناراحتی نداره
-یکمدت رو خودت کار کن
-من دوستی نداشتم جز پری یکی مثل تو و داداشت زیاد پی دوست بودید
-برعکس منم نداشتم ممد جز معدود ادماست
بلند شدم و سمت اتاق زیر شیروونی رفتم و یک شیشه وودکا بیرون اوردم
سمت پذیرایی برگشتم
-ارسی... ارسی
-داشتم نوشیدنی میاوردم
۴.۳k
۲۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.