(پارت6)
(پارت6)
ات: کوک با توام
کوک: چته
ات: هیچی ولش کن(ناراحت تعجب)
رسیدن خونه کوک رفت تو اتاق
ات: ای بابا بازچش شده اخه مگه من چیکار کردم چرا اینجوری میکنه
ویو ات
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم بعدش یکم دراز کشیدم و تو گوشیم میچرخیدم
یکم بعد بلند شدم رفتم سمت اتاق کوک در زدم و گفتم
ات: میشه بیام تو
کوک: اوم
ات: کوک من کاری کردم
کوک: نمیدونم
ات: خواهش میکنم منو نادیده نگیر از وقتی رفتیم دکتر و اومدیم داری نادیدم میگیری
کوک: میشه بری بیرون
ات: کوک لطفا ببخشید خواهش میکنم
کوک:.............
ات: ددی لطفا ببخشید دیگه کار اشتباهی انجام نمیدم
کوک: فاک الان گفتی ددی
ات: اره تو ددیمی
کوک: اوم جنده
ات:(بغض) د... ددی منو میبخشی هنق
کوک: نه
ات: چرا
کوک: بیا اینجا(به پاش اشاره کرد)
ات:(با بغضی که داشت رفت بغل کوک)
کوک: خب
ات:.... هنق
کوک: نمیخای حرف بزنی
ات: ت.. تو که اصلا جوابمو نمیدی اصلا مگه مهمم
(میخاست بلند شه بره که کوک دستشو گرفت)
کوک: چتشده ها یعنی چی که تو برام مهم نیستی دوباره شروع نکن ات
ات: ولم کن میخام برم بیرون
کوک: اوم چه جالب (خنده عصبی) غلت میکنی(داد)
ات:(ات کوک رو بغل کردو گفت) کوک لطفا لطفا بگو چیکار کردم که نادیدم میگیری
کوک: چرا بهم نگفتی
ات: چی رو
کوک: که دوسم داری
ات: چی... یعنی به خاطر همین منو نادیده میگرفتی احمق
کوک:.......(خیلی کیوت داره نگاش میکنه)
ات: دوستت دارم تو زندگی منی ولی دیگه نادیدم نمیگیری فهمیدی
کوک: توهم زنگیمی ولی تو هم یادت نمیره که بهم بگی عاشقمی
ات: خیله خب
کوک: بیا بریم شام بخوریم
ات: اوم بیا بریم
(رفتن شام خوردن بعد کوک نشست رو کاناپه و شروع کرد به گیم بازی کردن و ات هم رفته بود دسشویی
ات از دسشویی اومد و رفت به کوک گفت
ات: کوک بسه دیگه چقدر گیم بازی میکنی
کوک:(اصلا نشنید)
ات:.....(بدون حرفی رفت نشست رو پای کوک و پاهاشو حلقه کرد دور کمر کوک)
(وهمین طور که کوک داشت بازی میکرد ات خوابش برد)
(دوساعت بعد)
کوک: فاک اصلا حواسم به این کوچولو نبود (بعد یاد
شرایط۱۸ لایک
ات: کوک با توام
کوک: چته
ات: هیچی ولش کن(ناراحت تعجب)
رسیدن خونه کوک رفت تو اتاق
ات: ای بابا بازچش شده اخه مگه من چیکار کردم چرا اینجوری میکنه
ویو ات
رفتم تو اتاق و لباسامو عوض کردم بعدش یکم دراز کشیدم و تو گوشیم میچرخیدم
یکم بعد بلند شدم رفتم سمت اتاق کوک در زدم و گفتم
ات: میشه بیام تو
کوک: اوم
ات: کوک من کاری کردم
کوک: نمیدونم
ات: خواهش میکنم منو نادیده نگیر از وقتی رفتیم دکتر و اومدیم داری نادیدم میگیری
کوک: میشه بری بیرون
ات: کوک لطفا ببخشید خواهش میکنم
کوک:.............
ات: ددی لطفا ببخشید دیگه کار اشتباهی انجام نمیدم
کوک: فاک الان گفتی ددی
ات: اره تو ددیمی
کوک: اوم جنده
ات:(بغض) د... ددی منو میبخشی هنق
کوک: نه
ات: چرا
کوک: بیا اینجا(به پاش اشاره کرد)
ات:(با بغضی که داشت رفت بغل کوک)
کوک: خب
ات:.... هنق
کوک: نمیخای حرف بزنی
ات: ت.. تو که اصلا جوابمو نمیدی اصلا مگه مهمم
(میخاست بلند شه بره که کوک دستشو گرفت)
کوک: چتشده ها یعنی چی که تو برام مهم نیستی دوباره شروع نکن ات
ات: ولم کن میخام برم بیرون
کوک: اوم چه جالب (خنده عصبی) غلت میکنی(داد)
ات:(ات کوک رو بغل کردو گفت) کوک لطفا لطفا بگو چیکار کردم که نادیدم میگیری
کوک: چرا بهم نگفتی
ات: چی رو
کوک: که دوسم داری
ات: چی... یعنی به خاطر همین منو نادیده میگرفتی احمق
کوک:.......(خیلی کیوت داره نگاش میکنه)
ات: دوستت دارم تو زندگی منی ولی دیگه نادیدم نمیگیری فهمیدی
کوک: توهم زنگیمی ولی تو هم یادت نمیره که بهم بگی عاشقمی
ات: خیله خب
کوک: بیا بریم شام بخوریم
ات: اوم بیا بریم
(رفتن شام خوردن بعد کوک نشست رو کاناپه و شروع کرد به گیم بازی کردن و ات هم رفته بود دسشویی
ات از دسشویی اومد و رفت به کوک گفت
ات: کوک بسه دیگه چقدر گیم بازی میکنی
کوک:(اصلا نشنید)
ات:.....(بدون حرفی رفت نشست رو پای کوک و پاهاشو حلقه کرد دور کمر کوک)
(وهمین طور که کوک داشت بازی میکرد ات خوابش برد)
(دوساعت بعد)
کوک: فاک اصلا حواسم به این کوچولو نبود (بعد یاد
شرایط۱۸ لایک
۷۳
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.