ترس شیرین pt8
¥خب چی شد حالش خوب بود؟هنوز نفس میکشید؟
مینهو گفت و خنده چندشی کرد و با چهار نفر پشت سرش دختر رو محاصره کرد.
گوشی هانا دوباره زنگ خورد و مرد با نگاهش اجتزه جواب دادن بهش داد
-بهت یه فرصت دیگه میدم هانا
+گفتم نمیخوام ،قبلا تو نبودی الانم فرض میکنیم نیستی
و تلفن رو قطع کرد
لی مین هو به هانا نزدیک شد و دستش رو سمت گلو دختر برد و سفت گرفت
¥ نباید منو منتظر میزاشتی دختر کوچولو
هانا که داشت سعی میکرد دستش رو از روی گلوش برداره احساس کرد دست لی مین هو رو گلوش شل شد
-بهش دست نزن
تهیونگ لی مین هو رو از پشت کشید و تو گوشش لب زد، و بعد رو زمین هولش داد
¥منتظر چی هستین حمله کنید بهش
به چهارنفره دیگه هشدار داد
تهیونگ رفت جلو هانا
-پشتم بمون
بعد از حرفش با یه چشم به هم زدن تمام پنج نفرشون روی زمین بودن و ناله میکردن،تیهونگ دست هانا رو گرفت و کشیدش و دویید
-سوار شو
به موتور اشاره کرد
+چه فکری با خودت کردی ؟
-اگه قصد مردن داری سوار نشو پس
خود تیهونگ سوار موتور شد و روشنش کرد.
هانا نگاهی به پنجتا مرد که بلند شده بودن انداخت و سریع سوار موتور شد.تهوینگ گاز داد و از اون مکان دور شد که یهو هانا حرف زد
+نگه دار
-چی
+میگم نگه دار
-نمیشه
+یا نگه دار یا خودمو پرت میکنم پایین
تیهونگ نفس عمیقی کشید
-لجباز
نگه داشت و هانا پیاده شد و حرکت کرد
-وایسا
هانا بدون توجه ادامه داد
-با توام هانا
+چی میخوای ازم؟وجودمو میخوای؟باشع بهت میدم،همین الانشم به دردم نیمخوره،فقط ولم کن باید برگردم به پیش دوستم.
-جیمین حالش خوبه برای آخرین بار میگم سوار شو
+نمیشم
هانا حرکت کرد و از تهیونگ دور شد و مرد خنده ای کرد
-اگه تو لجبازی من لجبازترم
تو دلش گفت و سوار موتور شد و حرکت کرد
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.