فرشته دورگه پارت18
#فرشته_دورگه #پارت18
من:وای ماکان بمیری یعنی چی که نمیتونستی حدس بزنی خودمو پاره کردم مگه تو کارتون سفید برفی و هفت کوتوله رو ندیدی
ماکان:شرمنده ولی من بچیگیم بیشتر باچیزایی واقعی سرکار داشت نه مثل بچه هایی لوس و نغ نغو
من:گم بباش بابا
زهرا:باختی به هرحال سریع زود باش تنبیهتو بردار
من:نه نه همش تقصیر بوزینه اس به منچه
هاکان:بردار ایسان جرزنی نکن
من:هووووف باشه باشه
برگه جریمه رو برداشتم خاک عالم تنبیه خودم به خودم افتاد
من:بزن توگوش ماکان و درنرو😐
همه:هان چی
من:خدایا خودمو سپردم به خودت
شتققققققققق
باصدا اب گلمو قورت دادم
ماکان:توالان چه غلطی کردی؟؟؟
من:چیکار کنم خوب این تو نوشته
ماکان:کدوم اوسکلی همچین تنبهیی در نظر گرفته
من:اقا اجازه خودم
همه سکته رو زدن
ماکان:اشکال نداره بعدا جبران میکنی
من:وای خدایا بدبخت شدم
بازی کردیم که گروه زهرا اینا باختن
من:یالا جریمتونو بردارین
آراد برداشت
آراد:اگه مردی گونه آیسان بادهن نمناک ببوس
من:زهرایی احمق میدونی چقدر حساسم رواین یه مورد من بازی نمیکنم
زهرا:بیا بیا بشین عزیزم
انگار طرفو دوزانو دربیارن منو نشوندن
آراد:آتوسا جان مونالیزایی کبیر به جایی من تو ببوسش دهنم کثیف میشه
من:ببین لپم از دهن تو تمیز تره بعدم اقا من تنبهیمو مبیخشم هوم
آتوسا:نظر بقیع اعضا گروهم مهمه که
من:هنننن
ماکان:به خاطر توگوشی منکه نمیگذرم
هاکان:منم برام جذاب شد
من:خدایا از این ماجرا من خلاص بشم هموتونو میدونم چیکار کنم
آراد:نه من نمیتونم نمیشه
من:انگار تو میخوایی به اب دهن کشیده نه من این منم که الان دارم سکته میکنم خف شو
آقا تا لبایی خیس آراد پوست لپمو لمس کرد چنان رنگم برگشت که هیچی چندشم میشد خوب
هاکان:ایسان خوبی؟دیونه ها این چه بازی بود به راه انداختین
منو کشید توبغلش
زهرا:آیسان شکر خوردم غلط کردم اجی یه چیزی بگو
من:هاکان اسم عطرت چیه لامصب خیلی خوش بویه هاااا
همه با خیال راحت هوووفی سردادن
ماکان:از ترس مردیم که
آراد:فک کردم تا آخر عمرم باید پرستار تو باشم
من:خیلیم دلت بخواد باوا
به ساعت نگاهی انداختم.اوخ دیر شد
من:زهرا بریم دیگه
زهرا:اوخ آره آره بریم
عمه:کجا بودین حالا
من:نه عمه من خرید دارم و بعدم برنامه کودکم دیر میشه
عمه:باشه بچه باشه برو
من:قربون عمه
باهمشون دست دادمو خداحافظی کردم
دبرو که رفتیم
گوشیم زنگ خورد هنگامه بود
من:سلاااااااااام بر عروس خانوم خوبی
هنگی:مرسی خوبم عاجی زنگ زدم بگم سه شنبه هفته بعد جشن عقد کنانمه دعوتین به زهرا و فامیلاتم بگو
من:چشووووم بع کاری باری
هنگی:نه عزیزم مواظب خودت باش بای
من:فعلا
بع زهرا گفتم از خوشی داشت میترکید
من:وای ماکان بمیری یعنی چی که نمیتونستی حدس بزنی خودمو پاره کردم مگه تو کارتون سفید برفی و هفت کوتوله رو ندیدی
ماکان:شرمنده ولی من بچیگیم بیشتر باچیزایی واقعی سرکار داشت نه مثل بچه هایی لوس و نغ نغو
من:گم بباش بابا
زهرا:باختی به هرحال سریع زود باش تنبیهتو بردار
من:نه نه همش تقصیر بوزینه اس به منچه
هاکان:بردار ایسان جرزنی نکن
من:هووووف باشه باشه
برگه جریمه رو برداشتم خاک عالم تنبیه خودم به خودم افتاد
من:بزن توگوش ماکان و درنرو😐
همه:هان چی
من:خدایا خودمو سپردم به خودت
شتققققققققق
باصدا اب گلمو قورت دادم
ماکان:توالان چه غلطی کردی؟؟؟
من:چیکار کنم خوب این تو نوشته
ماکان:کدوم اوسکلی همچین تنبهیی در نظر گرفته
من:اقا اجازه خودم
همه سکته رو زدن
ماکان:اشکال نداره بعدا جبران میکنی
من:وای خدایا بدبخت شدم
بازی کردیم که گروه زهرا اینا باختن
من:یالا جریمتونو بردارین
آراد برداشت
آراد:اگه مردی گونه آیسان بادهن نمناک ببوس
من:زهرایی احمق میدونی چقدر حساسم رواین یه مورد من بازی نمیکنم
زهرا:بیا بیا بشین عزیزم
انگار طرفو دوزانو دربیارن منو نشوندن
آراد:آتوسا جان مونالیزایی کبیر به جایی من تو ببوسش دهنم کثیف میشه
من:ببین لپم از دهن تو تمیز تره بعدم اقا من تنبهیمو مبیخشم هوم
آتوسا:نظر بقیع اعضا گروهم مهمه که
من:هنننن
ماکان:به خاطر توگوشی منکه نمیگذرم
هاکان:منم برام جذاب شد
من:خدایا از این ماجرا من خلاص بشم هموتونو میدونم چیکار کنم
آراد:نه من نمیتونم نمیشه
من:انگار تو میخوایی به اب دهن کشیده نه من این منم که الان دارم سکته میکنم خف شو
آقا تا لبایی خیس آراد پوست لپمو لمس کرد چنان رنگم برگشت که هیچی چندشم میشد خوب
هاکان:ایسان خوبی؟دیونه ها این چه بازی بود به راه انداختین
منو کشید توبغلش
زهرا:آیسان شکر خوردم غلط کردم اجی یه چیزی بگو
من:هاکان اسم عطرت چیه لامصب خیلی خوش بویه هاااا
همه با خیال راحت هوووفی سردادن
ماکان:از ترس مردیم که
آراد:فک کردم تا آخر عمرم باید پرستار تو باشم
من:خیلیم دلت بخواد باوا
به ساعت نگاهی انداختم.اوخ دیر شد
من:زهرا بریم دیگه
زهرا:اوخ آره آره بریم
عمه:کجا بودین حالا
من:نه عمه من خرید دارم و بعدم برنامه کودکم دیر میشه
عمه:باشه بچه باشه برو
من:قربون عمه
باهمشون دست دادمو خداحافظی کردم
دبرو که رفتیم
گوشیم زنگ خورد هنگامه بود
من:سلاااااااااام بر عروس خانوم خوبی
هنگی:مرسی خوبم عاجی زنگ زدم بگم سه شنبه هفته بعد جشن عقد کنانمه دعوتین به زهرا و فامیلاتم بگو
من:چشووووم بع کاری باری
هنگی:نه عزیزم مواظب خودت باش بای
من:فعلا
بع زهرا گفتم از خوشی داشت میترکید
۳.۳k
۰۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.