نمیدانم دیوانه شده بود، یا خودش را زده بود به دیوانگی. فر
نمیدانم دیوانه شده بود، یا خودش را زده بود به دیوانگی. فرقی نمیکند.
وقتی کسی خودش را میزند به دیوانگی، یعنی بریده.
یعنی آنقدر خستهست که نمیخواهد قاطیِ آدمهای دیگر بشود.
آدم وقتی خودش را میزند به دیوانگی، یعنی خاک بر سرِ جماعتِ عقلِ کُل که نمیشود کنارشان یک استکان چای با دل خوش خورد.
وقتی کسی خودش را میزند به دیوانگی، یعنی بریده.
یعنی آنقدر خستهست که نمیخواهد قاطیِ آدمهای دیگر بشود.
آدم وقتی خودش را میزند به دیوانگی، یعنی خاک بر سرِ جماعتِ عقلِ کُل که نمیشود کنارشان یک استکان چای با دل خوش خورد.
۲.۶k
۰۹ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.