حرفش با سیلی که بهش زدم قطع شد
꧁ 𝘿𝙖𝙧𝙠 𝙡𝙞𝙛𝙚 ꧂
𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁸
حرفش با سیلی که بهش زدم قطع شد...
ا/ت: مثل اینکه زیادی خیال پردازی کردی منو مثل اون هرزه های دورت و ورت نبین.
چشمای کورتو هم باز کن ببین داری به کی پیشنهاد میدی و لقمه بزرگ تر از دهنتم انتخاب کردی پسر جون
سریع از پله ها رفتم بالا و و ری اکشنش و ندیدم...
با قیافه جدی رفتم پیش پسرا نشستم که گرم حرف زدن بودن...
بحثشون برام جالب نبود و بیخیال شدم و گوشیمو برداشتم و رفتم تو توئیتر تا یکم سرگرم بشم که.......
جیمین: بانو افتخار میدین
نگاهم به دستی که جلوم دراز کرده بود انداختم......
ا/ت: البته.....
دستشو گرفتم و رفتم سمت پیست رقص و باهم شروع کردیم تانگو رقصیدن.....
به لحظه چشمم خورد به جونگکوک که با اخم داشت نگامون میکرد......
هوفف معلوم نیس این برتولد هم چی زر زر کرده که این اعصابش خورد شده.....
بعد 10 مین گفتم: جیمین من خسته شدم پام درد گرفت بریم بشینیم
جیمین: خسته شدی اوکی بریم بشینیم
رفتیم پیش پسرا نشستیم همین که نشستیم......
یهو صدای وحشتناکی بلند شد........
صدای رعد و برق بود ودر کسری از ثانیه همه جا خاموش شد
هیاهو خاموش شد و همه جارو سکوت گرفت
سریع به خودم اومدم و فلش گوشیمو روشن کردم
ا/ت: فک کنم فیوز پرید
برتولد سریع با حرفم به خودش اومد و با استرس گفت
برتولد: اره فک کنم من میرم فیوز و چک کنم
و رفت بقیه هم فلش های گوشیشون و روشن کردن
خوشبختانه دیگه از هیاهوی چند دقیقه پیش خبری نبود
𝙥𝙖𝙧𝙩⁴⁸
حرفش با سیلی که بهش زدم قطع شد...
ا/ت: مثل اینکه زیادی خیال پردازی کردی منو مثل اون هرزه های دورت و ورت نبین.
چشمای کورتو هم باز کن ببین داری به کی پیشنهاد میدی و لقمه بزرگ تر از دهنتم انتخاب کردی پسر جون
سریع از پله ها رفتم بالا و و ری اکشنش و ندیدم...
با قیافه جدی رفتم پیش پسرا نشستم که گرم حرف زدن بودن...
بحثشون برام جالب نبود و بیخیال شدم و گوشیمو برداشتم و رفتم تو توئیتر تا یکم سرگرم بشم که.......
جیمین: بانو افتخار میدین
نگاهم به دستی که جلوم دراز کرده بود انداختم......
ا/ت: البته.....
دستشو گرفتم و رفتم سمت پیست رقص و باهم شروع کردیم تانگو رقصیدن.....
به لحظه چشمم خورد به جونگکوک که با اخم داشت نگامون میکرد......
هوفف معلوم نیس این برتولد هم چی زر زر کرده که این اعصابش خورد شده.....
بعد 10 مین گفتم: جیمین من خسته شدم پام درد گرفت بریم بشینیم
جیمین: خسته شدی اوکی بریم بشینیم
رفتیم پیش پسرا نشستیم همین که نشستیم......
یهو صدای وحشتناکی بلند شد........
صدای رعد و برق بود ودر کسری از ثانیه همه جا خاموش شد
هیاهو خاموش شد و همه جارو سکوت گرفت
سریع به خودم اومدم و فلش گوشیمو روشن کردم
ا/ت: فک کنم فیوز پرید
برتولد سریع با حرفم به خودش اومد و با استرس گفت
برتولد: اره فک کنم من میرم فیوز و چک کنم
و رفت بقیه هم فلش های گوشیشون و روشن کردن
خوشبختانه دیگه از هیاهوی چند دقیقه پیش خبری نبود
- ۱۸۴
- ۱۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط