ازدواج اجباری پارت 32
ویو لاران
داشتمبه ا/ت کمک میکردم که
ا/ت:من خیلی خسته میرم حموم
ا/ت خدا لعنتت کنه
لاران:باشه برو
جیمین:....
جیمین رفت سمت یک قاب و عکس و بهم خیره شد
جیمین :بیا گوشه اشو بگیر
لاران:عام باشه
به اتاق که رسیدیدم در بسته شد رفتم سمت در و دستگیره رو کشیدم ولی متسفانه قفل بود
لاران:قفله
جیمین :چی میگی برو انور
جیمین :ا/تتتتت اگه دستم بهت برسههه لهت میکنمممم
ا/ت:بهتون خوش بگذره
لاران:ا/ت بچه نباش بیا درو باز کننننن
ا/ت:من میرم بیرون و تا 3ساعت دیگه خونه نیستم به نفعه تونه باهم جور بشین
به جیمین نگاه کردم که بهم خیره شده بود رومو برگردوندم سمت در
که صدای بسته شدن در اومد فهمیدم رفته
لعنتی، چطوری 3ساعت با اون تنها باشم حاظر بودم با یونگی تنها بشم ولی با این نههههع
از اولشم میدونستم ا/ت مشکوک میزنه نگو میخاست منو واسه داداش جور کنه ولی منم بدم نمیاد 😊نههه نمیخام اون قبلا بهم آسیب زد دیگه نمی زارم بهم آسیب بزنه
ویوجیمین
چند بار سعی کردم در و بشکونم ولی نشد به لارن نگاه کردم روی زمین نشسته بود انگارداشت به یک چیزی فکر می کرد رفتم کنارش نشستم که دیدم یه چیزی تو موهاشه رو مخم بود برای همین دستم بردم سمتش که اونو از لای موهام بردارم
لاران:دست بهم نزن
جیمین :فقط می خاستم...
لاران :خفه شو
جیمین :باشه
لارن بلند شد و یه تیکه چوب برداشت زد به قفل در و سعی کرد بازش کنه ولی نشد بار 6 که خاست بزنه خورد به کد و اون گلدون بالای کمد داشت میوفتاد منم پاشدم و رفتم جلوشو گرفتم که گلدون به کمرم برخورد کرد، لعنتی خیلی درد کرد ولی مهم. اینه اون سالمه
سرشو بالا آورد که چشم تو چشم شدیم 2 دقیقه به هم. نگاه می کردیم که به خودش اومد
لاران:بکش کنار
رفتم کنار
ویو ا/ت
رسیدم به کافه و یونگی رو دیدیم رفتم. سمت میز و نشستم من. قهوه سفارش دادم و اونم یه آیس لاته سفارش داد با گوشیم به دوربین اتاق بچه وصل شدم و دیدیم جیمین دستشو دو طرف کمد گذاشته و به لاران خیره شده که از شدت تعجب قهوه رو توف کردم رو یونگی
ا/ت:ببخشید
پاشدم دستمال برداشتم رفتم سمتش تا تمیز کنم که پام خورد و نزدیک بود بیفوتم که یونگی منو گرفت
داشتمبه ا/ت کمک میکردم که
ا/ت:من خیلی خسته میرم حموم
ا/ت خدا لعنتت کنه
لاران:باشه برو
جیمین:....
جیمین رفت سمت یک قاب و عکس و بهم خیره شد
جیمین :بیا گوشه اشو بگیر
لاران:عام باشه
به اتاق که رسیدیدم در بسته شد رفتم سمت در و دستگیره رو کشیدم ولی متسفانه قفل بود
لاران:قفله
جیمین :چی میگی برو انور
جیمین :ا/تتتتت اگه دستم بهت برسههه لهت میکنمممم
ا/ت:بهتون خوش بگذره
لاران:ا/ت بچه نباش بیا درو باز کننننن
ا/ت:من میرم بیرون و تا 3ساعت دیگه خونه نیستم به نفعه تونه باهم جور بشین
به جیمین نگاه کردم که بهم خیره شده بود رومو برگردوندم سمت در
که صدای بسته شدن در اومد فهمیدم رفته
لعنتی، چطوری 3ساعت با اون تنها باشم حاظر بودم با یونگی تنها بشم ولی با این نههههع
از اولشم میدونستم ا/ت مشکوک میزنه نگو میخاست منو واسه داداش جور کنه ولی منم بدم نمیاد 😊نههه نمیخام اون قبلا بهم آسیب زد دیگه نمی زارم بهم آسیب بزنه
ویوجیمین
چند بار سعی کردم در و بشکونم ولی نشد به لارن نگاه کردم روی زمین نشسته بود انگارداشت به یک چیزی فکر می کرد رفتم کنارش نشستم که دیدم یه چیزی تو موهاشه رو مخم بود برای همین دستم بردم سمتش که اونو از لای موهام بردارم
لاران:دست بهم نزن
جیمین :فقط می خاستم...
لاران :خفه شو
جیمین :باشه
لارن بلند شد و یه تیکه چوب برداشت زد به قفل در و سعی کرد بازش کنه ولی نشد بار 6 که خاست بزنه خورد به کد و اون گلدون بالای کمد داشت میوفتاد منم پاشدم و رفتم جلوشو گرفتم که گلدون به کمرم برخورد کرد، لعنتی خیلی درد کرد ولی مهم. اینه اون سالمه
سرشو بالا آورد که چشم تو چشم شدیم 2 دقیقه به هم. نگاه می کردیم که به خودش اومد
لاران:بکش کنار
رفتم کنار
ویو ا/ت
رسیدم به کافه و یونگی رو دیدیم رفتم. سمت میز و نشستم من. قهوه سفارش دادم و اونم یه آیس لاته سفارش داد با گوشیم به دوربین اتاق بچه وصل شدم و دیدیم جیمین دستشو دو طرف کمد گذاشته و به لاران خیره شده که از شدت تعجب قهوه رو توف کردم رو یونگی
ا/ت:ببخشید
پاشدم دستمال برداشتم رفتم سمتش تا تمیز کنم که پام خورد و نزدیک بود بیفوتم که یونگی منو گرفت
۴.۸k
۰۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.