ازدواج اجباری پارت 30
فلش بک
ویو ا/ت
رسیدم خونه اولین کاری که کردم. رفتم لباسمو عوض کردم (اسلاید دوم) و بعدشم خودمو پرت کردم رو تخت چرا لاران جیمین و نشناخت
حق هم داره جیمین از اون موقع تاحالا خیلی فرق کرده اوففف
ولی جیمین انگار به لاران حس نداره
(صدای باز شدن در اومد)
یونگی:ا/ت کجایی
ا/ت:تو اتاقم
یونگی :بعد از یه روز سخت بغل موخام
ا/ت:آخی بیا بغلممم
یونگی:بعدا آماده شو بریم برای خرید بچه
ا/ت:باشه
ا/ت:یونگی
یونگی:هوم
ا/ت:یک چیزی ذهنمو درگیر کرده
یونگی:چی
ا/ت:لاران و جیمین
یونگی:توضیح بده چون با گفتن لاران و جیمین چیزی نمیفهمم
ا/ت:خوب لاران قبلا به جیمین رو دوست داشته و بهش نامه میده ولی لاران اون موقع زشت بوده و جیمین اونو رد میکنه و بعدشم که لاران میره آمریکا و الان که برگشته بازهم دنبال جیمین منم یک نقشه داشتم ولی خوب پیش نرفت ولی جیمین و لاران همو دیدیناا و باز هم همو نشناختن
یونگی:اونا سرنوشت همدیگه نیستن
ا/ت:ولی من میخام لاران زن داداشم باشه
یونگی:تو. نمی تونی احساس جیمین و کنترل کنی
ا/ت:حق باتوعه
یونگی:اینارو بزار کنار برو آماده شو بریم خرید
ا/ت :باشه
لباس ا/ت (اسلاید دوم)
سوار ماشین شدیم و رفتیم. مرکز خرید اول رفتیم انتخاب تخت من یکیو پسند کردم خیلی ناز بود همونو گرفتم با کمدش ست بود فرش هم برداشتیم بعد نوبت به لباس شد من همیشه دوست داشتم دختر داشته باشم تا بتونم مثل خودم لباس های مجلسی تنش کنم ولی یونگی دوست نداره برای همین مساوی تقسیم کردیم نصفش لباس مجلسی و نصفش لباس گشاد البته فق امیدوارم اندازه اش بشه
فلش بک ساعت 12 شب
ناموسا بچه داری سخته دیگه نمیکشم فردا باید اتاق بچه رو بچینم ولی خودم. تنهام برای همین از لاران کمک میگیرم و یه نقشه دیگه دارم ایندفعه حتما جواب میده
ویو ا/ت
رسیدم خونه اولین کاری که کردم. رفتم لباسمو عوض کردم (اسلاید دوم) و بعدشم خودمو پرت کردم رو تخت چرا لاران جیمین و نشناخت
حق هم داره جیمین از اون موقع تاحالا خیلی فرق کرده اوففف
ولی جیمین انگار به لاران حس نداره
(صدای باز شدن در اومد)
یونگی:ا/ت کجایی
ا/ت:تو اتاقم
یونگی :بعد از یه روز سخت بغل موخام
ا/ت:آخی بیا بغلممم
یونگی:بعدا آماده شو بریم برای خرید بچه
ا/ت:باشه
ا/ت:یونگی
یونگی:هوم
ا/ت:یک چیزی ذهنمو درگیر کرده
یونگی:چی
ا/ت:لاران و جیمین
یونگی:توضیح بده چون با گفتن لاران و جیمین چیزی نمیفهمم
ا/ت:خوب لاران قبلا به جیمین رو دوست داشته و بهش نامه میده ولی لاران اون موقع زشت بوده و جیمین اونو رد میکنه و بعدشم که لاران میره آمریکا و الان که برگشته بازهم دنبال جیمین منم یک نقشه داشتم ولی خوب پیش نرفت ولی جیمین و لاران همو دیدیناا و باز هم همو نشناختن
یونگی:اونا سرنوشت همدیگه نیستن
ا/ت:ولی من میخام لاران زن داداشم باشه
یونگی:تو. نمی تونی احساس جیمین و کنترل کنی
ا/ت:حق باتوعه
یونگی:اینارو بزار کنار برو آماده شو بریم خرید
ا/ت :باشه
لباس ا/ت (اسلاید دوم)
سوار ماشین شدیم و رفتیم. مرکز خرید اول رفتیم انتخاب تخت من یکیو پسند کردم خیلی ناز بود همونو گرفتم با کمدش ست بود فرش هم برداشتیم بعد نوبت به لباس شد من همیشه دوست داشتم دختر داشته باشم تا بتونم مثل خودم لباس های مجلسی تنش کنم ولی یونگی دوست نداره برای همین مساوی تقسیم کردیم نصفش لباس مجلسی و نصفش لباس گشاد البته فق امیدوارم اندازه اش بشه
فلش بک ساعت 12 شب
ناموسا بچه داری سخته دیگه نمیکشم فردا باید اتاق بچه رو بچینم ولی خودم. تنهام برای همین از لاران کمک میگیرم و یه نقشه دیگه دارم ایندفعه حتما جواب میده
۳.۵k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.