ازدواج اجباری پارت 31
فلش بک فردا
ا/ت: الو لاران امروز سرت شلوغه
لاران :نه چطور؟
ا/ت:میشه بیایی خونم
لاران:برای چی
ا/ت:امممم میخام اتاق بچه امو درست کنم برای همین گفتم تو بیایی
لاران:جلسه امو زودتر تموم میکنم میام
ا/ت:باشه
ا/ت:الو
جیمین :باز چی میخوایی
ا/ت:امروز وقت داری
جیمین :نه ندارمممم
ا/ت:یک کاری کن وقت داشته باشی چون واسه اینکه اتاق بچه مو بچینم کمک میخام
جیمین :باشه میام
ا/ت:خداحافظ
ا/ت:یونگی
یونگی:هوم
ا/ت:امروز وقت داری باهم بریم بیرون
یونگی:برای چی بریم. بیرون؟
ا/ت:همینجوری
یونگی:باشه
ا/ت:مرسی
یونگی:جایزه ام یادت رفت
رفتم سمتش بوس کوچیکی زدم رو لبش که خندش گرفت
یونگی:من میرم شرکت
ا/ت:باشه، یادت نره بیایی رستوران...
یونگی:حواسم هست
ا/ت:بای
یونگی:گودبای
دینگ. دینگ
لاران:نصف جلسه رو ول کردم فقط بهخاطر این وروجک
ا/ت:ببخشید نو رحمت افتادی
لاران:نه بابا چه زحمتی
دینگ. دینگ
لاران:فکر کنم اون بز یک چیزیشو جا گذاشته اومده برداره
ویو لاران
رومو برگردوندم تا قیافه اون بز و نبینم
که
ا/ت:ایشون برادرم پارک جیمین هستن
ا/ت:ایشونم دوستم و دختر عموی یونگی مین لاران هستن
اون الان گفت پارک جیمین؟ نه بابا اشتباه شنیدم ولی بردارش جیمینه یعنی واقعا اومده اینجا حالا چه خاکی بر سرم بر یزممم
ا/ت:لاران چرا برنمی گردی؟
لاران:چیزه یاد یکی تو دوران مدرسه ام افتادم
برگشتم که دیدیم کسی که اونجاست اصلا شبیه جیمین نیست ولی رنگ. چشاشو مدل خندیدنش دقیقا خودشه که یهو دستشو سمتم آورد
جیمین:جیمین هستم
دستشو گرفتم و با تعجب گفتم منم لاران هستم
به ا/ت نگاهی کردم
شک ندارم کار خودشه اون این نقشه رو کشیده ولی قیافه جیمین برام آشناست کجا دیدمش
جیمین:خوب باید چیکار کنم
ا/ت :تو وسالیو میبری میزاری تو اتاق لارن جاهایی که گفتم مرتب میکنه منم میگم که کدوم وسایل کجا بزاری
جیمین:اینهمه کارو توقع داری من انجام بدم
ا/ت:اعععع مجبوری
جیمین :باشه
ویو جیمین
نباید به حرف ا/ت گوش میدادم می دونستم نقشه داره ولی لاران خیلی خوشگل شده
دیگه مثل قبل اسکل نیست و صورتش پر جوش نیست و خنده هاشم قشنگ تر شده سوک جون(دوست جیمین) میگفت رئیس شرکت مدلینگه برای شرکت louviton کار می کنه
ا/ت: الو لاران امروز سرت شلوغه
لاران :نه چطور؟
ا/ت:میشه بیایی خونم
لاران:برای چی
ا/ت:امممم میخام اتاق بچه امو درست کنم برای همین گفتم تو بیایی
لاران:جلسه امو زودتر تموم میکنم میام
ا/ت:باشه
ا/ت:الو
جیمین :باز چی میخوایی
ا/ت:امروز وقت داری
جیمین :نه ندارمممم
ا/ت:یک کاری کن وقت داشته باشی چون واسه اینکه اتاق بچه مو بچینم کمک میخام
جیمین :باشه میام
ا/ت:خداحافظ
ا/ت:یونگی
یونگی:هوم
ا/ت:امروز وقت داری باهم بریم بیرون
یونگی:برای چی بریم. بیرون؟
ا/ت:همینجوری
یونگی:باشه
ا/ت:مرسی
یونگی:جایزه ام یادت رفت
رفتم سمتش بوس کوچیکی زدم رو لبش که خندش گرفت
یونگی:من میرم شرکت
ا/ت:باشه، یادت نره بیایی رستوران...
یونگی:حواسم هست
ا/ت:بای
یونگی:گودبای
دینگ. دینگ
لاران:نصف جلسه رو ول کردم فقط بهخاطر این وروجک
ا/ت:ببخشید نو رحمت افتادی
لاران:نه بابا چه زحمتی
دینگ. دینگ
لاران:فکر کنم اون بز یک چیزیشو جا گذاشته اومده برداره
ویو لاران
رومو برگردوندم تا قیافه اون بز و نبینم
که
ا/ت:ایشون برادرم پارک جیمین هستن
ا/ت:ایشونم دوستم و دختر عموی یونگی مین لاران هستن
اون الان گفت پارک جیمین؟ نه بابا اشتباه شنیدم ولی بردارش جیمینه یعنی واقعا اومده اینجا حالا چه خاکی بر سرم بر یزممم
ا/ت:لاران چرا برنمی گردی؟
لاران:چیزه یاد یکی تو دوران مدرسه ام افتادم
برگشتم که دیدیم کسی که اونجاست اصلا شبیه جیمین نیست ولی رنگ. چشاشو مدل خندیدنش دقیقا خودشه که یهو دستشو سمتم آورد
جیمین:جیمین هستم
دستشو گرفتم و با تعجب گفتم منم لاران هستم
به ا/ت نگاهی کردم
شک ندارم کار خودشه اون این نقشه رو کشیده ولی قیافه جیمین برام آشناست کجا دیدمش
جیمین:خوب باید چیکار کنم
ا/ت :تو وسالیو میبری میزاری تو اتاق لارن جاهایی که گفتم مرتب میکنه منم میگم که کدوم وسایل کجا بزاری
جیمین:اینهمه کارو توقع داری من انجام بدم
ا/ت:اعععع مجبوری
جیمین :باشه
ویو جیمین
نباید به حرف ا/ت گوش میدادم می دونستم نقشه داره ولی لاران خیلی خوشگل شده
دیگه مثل قبل اسکل نیست و صورتش پر جوش نیست و خنده هاشم قشنگ تر شده سوک جون(دوست جیمین) میگفت رئیس شرکت مدلینگه برای شرکت louviton کار می کنه
۲.۹k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.