Part

#Part7

شاید یه نیم ساعت همونطور پشیمون بهش زل زده بودم که یهو در با صدای بدی کوبیده شد و بعدش هم شونه های اون دختره‌پریدن.
آروم سرشو بالا آورد...
عی خدا ! این چرا یهو از سلیطه مظلوم‌ شد ؟!
یاشار عربده زد :
کدوم گوری رفتی ؟ چیشده صدات بریده !
اومد تو راه روی بین اتاقا .....
یع لحظه فقط یه لحظه پشیمون شدم از اینکه به یاشار زنگ زدم الان سیاهش میکنه
کمربندش و باز کرد که سریع عکس‌العمل نشون داد و با چشای گشاد نگاش کرد
- چیشده ؟ ترسیدی؟ چرا نمیبندی اون گاله رو تا زنده بمونی ؟
- میخوای چه غلطی بکنی ؟
- میخوام مث سگ بزنمت تا خفه شی !
- داداش گوش ک...
- ببند سهیل ؟! این باید اون روی منو ببینه تا بفهمه کی ام !
- مگه من چیکار کردم که اوردینم اینجا مرتیکه ؟! تو فقط به خواطر چیزایی که شنیدم اینطوری میکنی؟ کی گفته قراره تورو لو بدم ؟
- مشکل من اینه که تو یه دختر بچه فضول تاریخ دقیق اومدن بارم و میدونی و نمیشه تازیخ و عوض کرد وگرنه بفهم من مافیام!
به هیج جام نیست چون اگه به پلیس بگی هم پلیس مدرک میخواد که نداری! "
- تو که می‌ترسی لو بری و واسه کارت هر غلطی میکنی گوه میخوری ساقی مواد میشی !
- ببند دهنتو!
# یاشار
با کمربندم به جونش افتادم و تا میخورد زدمش ! تو چی میدونی از من ؟ ها؟!
چه میدونی که من چرا اینطور شدم ؟!
چه میدونی ترسم از پلیس نیست و
اصلا ترسی ندارم !؟
من نمیخوام اون نمک به حروم ها نفهمن من مافیام!
سهیل هم رفت تو حیاط ... بهتر چون دعوام میشد باهاش ...
یعنی واقعا کور بود کر بود نشنید چی گفت ؟ نمی‌دونست رو ایم موضوع حساسم ؟!
چرا باید آنقدر مهربون باشه؟ هع!
هع بابامم مهربون و ساده بود و به همه اعتماد می‌کرد که جوابش شد اون !
# سهیل ..........................
عجب پارتی !🤐
به نظرتون گذشته یاشار چیه و چه اتفاقی واسه باباش افتاده؟
دیدگاه ها (۰)

#Part8فضا برام خفه شده بود ...دیگه نمیتونستم وایسم ...همیشه ...

#Part9#هلیا آخرین چیزیزکه دیرم کمربندی بود که روی کمرم فرود ...

#Part6 #سهیلوای! وای! وای !وای ! دلم میخواد سرمو بکوبم توی د...

شخصیت هلیا .

اگه خوناشام بشه

عشق چیز خوبیه پارت ۵ که یهو یه پسری رو دیدم که قیافش برام اش...

پارت ۸آنچه گذشت :هر کاری میکردم گریه هام بند نمیومد که یهو.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط