تنفری که تبدیل به عشق شد
(تنفری که تبدیل به عشق شد) 𝒑𝒂𝒓𝒕 : ۴۵
ویو ا/ت : رسیدیم به جشنواره
همه شرکت های مدلینگ اومده بودن و مدل های خوب و زیادی داشتن
از اینجا بود که استرس گرفتم
که میسو رو از دور دیدم
میسو : سلام
خب بریم آماده بشیم
ا/ت : .....اوکی برین الان منم میام تا ببنیم تو لباس خوبید یا نه
....
........
همه لباسا رو پوشیدن خیلی بهشون میومد
منتظر شدیم تا مدل های دیگه کارشون تموم بشه
نوبت شرکت ما بود
اول جیمین و میونگ رو فرستادم
دو دور رفتن چقدر خوب شده بودن
الان نوبت میسو و هوسوک بود
...
اوفف دیگه نمیتونم این دختره خیلی داره زیاده روی میکنه
دست هوسوک و گرفته بود و محکم فشار میداد و نگاهای عاشقونه بهش میکرد
وقتی دور اولش تموم شد بهش گفتم
ا/ت : میسو دیگه برو
میسو : عه وا چرا
ا/ت : خودم میام جات
میسو : اما نمیشه که
ا/ت : چرا نشه حالا برو
میسو : اما زمان گیره ها مردم منتظر میمونن
ا/ت :اونش دیگه به تو مربوط نیست برو
هوسوک : حسودی کردی
ا/ت : آره اونم خیلی حالا برو میخام لباس بپوشم
....
....
لباس پوشیدم میکاپ هم کردم و آماده شدم
مردم خیلی منتظر مونده بودن و صداشون در اومده بود
کم کم داشتن میرفتن
که رفتم رو استیج
همه مردم یهو برگشتن
انقدر خوشگل شده بودم که همه لباس شرکت منو خریدن و رای به شرکت من میدادن
نگاه های میسو رو حس میکردم
حقته بسوز دختره هر*زه
....
جشنواره به خوبی تموم شد شرکت من ارای زیادی گرفت
خوشال بودم
ا/ت : مرسی از همتون بچه ها خیلی کارتون خوب بود
خب بریم خونه ما
جیمین و میونگ : باشه
هوسوک : من نمیتونم بیام اداره شیفت دارم
ا/ت : *ناراحت
میخاستیم جشن بگیریم
هوسوک : عامم...
چطوره برین خونه من
امشب و اونجا باشید
ا/ت : یسسس دلم برا اون کتابخونهه تنگ شده
....
فقط با مامان و بابام
هوسوک : آره
اتاقا رو خالی میکنم یه ۴ تا شو اتاق خودمونم هست میشه ۵ تا
.....
ا/ت :باشه بریم اجازه بگیریم
توهم برو اداره
هوسوک : باشه
ویو ا/ت : رسیدیم به جشنواره
همه شرکت های مدلینگ اومده بودن و مدل های خوب و زیادی داشتن
از اینجا بود که استرس گرفتم
که میسو رو از دور دیدم
میسو : سلام
خب بریم آماده بشیم
ا/ت : .....اوکی برین الان منم میام تا ببنیم تو لباس خوبید یا نه
....
........
همه لباسا رو پوشیدن خیلی بهشون میومد
منتظر شدیم تا مدل های دیگه کارشون تموم بشه
نوبت شرکت ما بود
اول جیمین و میونگ رو فرستادم
دو دور رفتن چقدر خوب شده بودن
الان نوبت میسو و هوسوک بود
...
اوفف دیگه نمیتونم این دختره خیلی داره زیاده روی میکنه
دست هوسوک و گرفته بود و محکم فشار میداد و نگاهای عاشقونه بهش میکرد
وقتی دور اولش تموم شد بهش گفتم
ا/ت : میسو دیگه برو
میسو : عه وا چرا
ا/ت : خودم میام جات
میسو : اما نمیشه که
ا/ت : چرا نشه حالا برو
میسو : اما زمان گیره ها مردم منتظر میمونن
ا/ت :اونش دیگه به تو مربوط نیست برو
هوسوک : حسودی کردی
ا/ت : آره اونم خیلی حالا برو میخام لباس بپوشم
....
....
لباس پوشیدم میکاپ هم کردم و آماده شدم
مردم خیلی منتظر مونده بودن و صداشون در اومده بود
کم کم داشتن میرفتن
که رفتم رو استیج
همه مردم یهو برگشتن
انقدر خوشگل شده بودم که همه لباس شرکت منو خریدن و رای به شرکت من میدادن
نگاه های میسو رو حس میکردم
حقته بسوز دختره هر*زه
....
جشنواره به خوبی تموم شد شرکت من ارای زیادی گرفت
خوشال بودم
ا/ت : مرسی از همتون بچه ها خیلی کارتون خوب بود
خب بریم خونه ما
جیمین و میونگ : باشه
هوسوک : من نمیتونم بیام اداره شیفت دارم
ا/ت : *ناراحت
میخاستیم جشن بگیریم
هوسوک : عامم...
چطوره برین خونه من
امشب و اونجا باشید
ا/ت : یسسس دلم برا اون کتابخونهه تنگ شده
....
فقط با مامان و بابام
هوسوک : آره
اتاقا رو خالی میکنم یه ۴ تا شو اتاق خودمونم هست میشه ۵ تا
.....
ا/ت :باشه بریم اجازه بگیریم
توهم برو اداره
هوسوک : باشه
- ۱۸.۲k
- ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط