فیک لینو پارت

فیک لینو پارت۹

ویو هیورین
فهمیدم که واسه توپ اومده بود و توپ رو بدون هیچ حرفی با دستم جلوش نگه داشتم که گفت
هان: ممنون
هانا: وقتی صداش رو شنیدم قلبم تند میزد مطمئن شدم که عاشقش شدم اما من نمیدونستم بازم قراره ببینمش یا نه برای همین تا موقه ای که از ساحل رفت اونجا بودم و بعد رفتم خونه و من به یه مدرسه جدید ثبت نام کردم و فردای اون روز وقتی به مدرسه رفتم دوباره دیدمش و خیلی خوشحال بودم که باهاش توی یه میرسه بودم
(پایان فلش بک)
هیورین: کاش اونروز پیشت میبودم
هانا: چرا؟
هیورین: چون قیافت رو وقتی هان رو دیدی رو میدیدم
هانا: گوشیت داره زنگ میخوره
هیورین: لینوعه
هانا: جواب بده
ویو هیورین
گوشیم زنگ خورد لبنو بود و برداشتم(هیورین_لینو+)
+بیا خونه
هانا: چیشد
هیورین: هیچی هوا داره تاریک میشه میایی بریم خونه لینو
هانا: چرا اونجا
هیورین: یه هدیه ای میخوام بهت بدم
هانا: اوکی بریم
هیورین من رو برد به خونه لینو اما همه جا تاریک بود هیچی رو نمیدیدم حتی هیورین رو هم نمیتونستم ببینم که انگار یهو هیورین غیبت شد و صداش کردم هیورین کجایی که یهو لامپ خونه روشن شد و یه بادکنک ترکید
هیورین: تولدت مبارککککککک🥳🥳😆😆
هانا: خودم تولد خودم رو فراموش کرده بودم ولی خوشحال بودم که ا.ت و لینو تولد من رو یادشون بود که یهو هان با یه کیک اومد جلوی من و گفت
هان: تولدت مبارک هانا🙂
هانا: هان
هان: نمیخوای شمع رو فوت کنی؟
هانا: چرا
لینو: تولدت مبارکک🥳❤
هانا: مرسی
با اینکه خودم نمیدونستم تولدمه ولی خوشحاام که شماها تولدم رو یادتون بود
ویو هان
چند دقیقه بعد لینو بهم گفت که بهش بگم و رفتم پیش هانا و بهش گفتم که باهام بیاد تو حیاط و اومد و رفتم نزدیکش و بهش گفتم هانا... من.... دوست دارم
ویو هانا
چند دقیقه گذشت و هان بهم گفت که باهاش برم تو حیاط و منم قبول کردم و رفتم و اومد جلوم و بهم گفت که دوسم داره از خوشحالی اشک تو چشمام جمع شد و نمیتونستم حرف بزنم و محکم بغلش کردم و بهش گفتم منم دوست دارم هانی از بغلش اومدم بیرون که اروم اومد جلو صورتم و لباش رو گذاشت رو لبام و منم همراهیش کردم و بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم و رفتیم بالا
ویو هیورین
من و لینو رفتیم تو بالکن و داشتیم هان و هانا رو میدیدم که بلاخره بهم اعتراف کردن و از خوشحال پریدم بغل لینو
لینو: انگاری خیلی خوشحالی ها؟
هیورین: خیلی یاد موقه ای میوفتم که به میسو گفتی من رو دوست داری
لینو: هی الان میان بالا بیا
هیورین: چیه
لینو: این پولک هارو تو دستت نگه دار وقتی اومدن تو بریزیم رو هوا
هیورین: اوکی
چند ثانیه بعد هانا و هان اومدن تو و پولک هارو ریختیم رو هوا و براشون دست زدیم
هانا: همونی که گفتی شد
هیورین: وقتی دونفر همدیگرو دوست دارن چرا نشه
دیدگاه ها (۱)

فیک لینو پارت۱۰هانا: منظورت چیهلینو: ما خودمون میدونستیم شما...

فیک لینو پارت۱۱ویو هانابا بغض رفتم تو اتاقم و فقط گریه کردم ...

تکپارتی لینووقتی توی لایو یه پسر بهت درخواست دوستی میدهویو ا...

تکپارتی ای ان وقتی به سگت اهمیت میدی(درخواستی) ویو ا.تداشتم ...

Love and hate { عـشـق و نـفـرت }" part 3 " جونگکوک : چییی می...

#مافیای_من #P2چانگبین:چی شده؟؟؟حالت خوبه؟؟؟بیا اینجا ببینمت«...

واییی باورم نمیشه دارم پارت میزارم و خب باید بگم ادامیننن گل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط