وقتی فراموشی
وقتی فراموشی
در غبار سرد خاطراتت گم شد،
من هنوز میرقصم
زیر باران بیرحم چشمانم..
با قدمهایی لرزان
روی خاک خیسخوردهی رویاهایم،
که زیر سایههای فاصله له شدهاند..
قلبم را بیهیچ تردید
زیر قدمهایت بگذار،
نمیخواهم رویاهایم
در مهمانی سرد آرزوهای دور
خاک بخورند..
بگذار خودم دفنشان کنم،
با بنفشههای سیاه
نگاه لبریزم
که گواه زخمی است ،
هر روز تازهتر
...زیر برق سرد نور
من هنوز میرقصم
تنها،
در جشنی که بی دعوت وارد آن شدم...
-مآری
در غبار سرد خاطراتت گم شد،
من هنوز میرقصم
زیر باران بیرحم چشمانم..
با قدمهایی لرزان
روی خاک خیسخوردهی رویاهایم،
که زیر سایههای فاصله له شدهاند..
قلبم را بیهیچ تردید
زیر قدمهایت بگذار،
نمیخواهم رویاهایم
در مهمانی سرد آرزوهای دور
خاک بخورند..
بگذار خودم دفنشان کنم،
با بنفشههای سیاه
نگاه لبریزم
که گواه زخمی است ،
هر روز تازهتر
...زیر برق سرد نور
من هنوز میرقصم
تنها،
در جشنی که بی دعوت وارد آن شدم...
-مآری
- ۱۰.۸k
- ۲۱ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط