ساعت حدود ۱۰شب بود جونگ سوک خواب بود منم حوصلم سر رفته بو
ساعت حدود ۱۰شب بود جونگ سوک خواب بود منم حوصلم سر رفته بود
ا/ت: این چرا اینقدر زود خوابیده؟ اههه حوصلم سر رفته
*زنگ زد سوجون*
ا/ت: الو
سوجون: الو
ا/ت: میگم حوصلم سر رفته بریم بار؟
سوجون: هوومم، باشه بریم
ا/ت: پس برم حاظر شم
سوجون: باشه منم لباس میپوشم میام دنبالت
ا/ت: اوکی خدافظ
سوجون: خدافظ
(قطع کرد)
رفتم حاظر شدم یه شلوار و نیم تنه ی مشکی پوشیدم روش یه پیرهن سبز دکمه شو نبستم
رفتم پایین مامانم تو اشپز خونه بود
م/ت: کجا میری؟
ا/ت: با سوجون یه دوری بزنیم
م/ت: دیر نکن
ا/ت: باش
از خونه رفتم بیرون سوجون بعد چند دقیقه رسید سوار ماشین شدم
سوجون: سلام
ا/ت: سلام
سوجون: خب بریم
ا/ت: بریم
* تو راه *
سوجون: میگم لباست خیلی پوشیدست داریم میریم بار یه لباس باز تر میپوشیدی
ا/ت: میدونم ولی الان شبه با لباس باز میومدم مامانم مشکوک میشد
سوجون: اره درسته
رسیدیم بار رفتیم تو خیلی بوی سیگار و مشروب میومد چند تا دخترم که هر وقت میرفتیم اونجا بودن با لباس باز تر از همیشه خودشونو به پسرا میمالوندن
خیلی از این کارشون بدم میومد
رفتیم یه گوشه نشستیم که گارسون اومد
ا/ت: دوتا ۸۰ درصد بیار
گارسون: الان میارم
سوجون: زیاده روی نکردی؟
ا/ت: بیخیال بزار خوش باشیم
سوجون: باشه ولی اگه زیاد مست کردی من جواب مامانتو نمیدم
ا/ت: باشه
داشتیم نوشیدنی میخوردیم که یه پسر هوشیار اومد سمتمون
پسره: چه لیدی جذابی افتخار میدی امشب زیرم باشی؟
ا/ت: برو گمشو تا گمت نکردم
پسره: (پوزخند) فکر کردی به این راحت...
یه مشت زدم تو صورتش و حرفش نصفه موند میخواست منو بزنه که سوجون دستشو گرفت و گفت
سوجون: یادت ندادن دست رو دختر بلند نکنی؟ الانم گمشو
پسره: ایییششش(رفت)
سوجون: مزاحم زیاد شده
ا/ت: اره، مرسی
سوجون: کاری نکردم از بهترین دوستم دفاع کردم (لبخند)
جونگکوک ویو *
رفته بودم بار که دختر خالمو دیدم انگار یکی مزاحمش شد اونم زدش اون پسره که کنارش بود و نمیشناسم شاید دوست پسرشه، رفتم سمتشون
ا/ت ویو
نشسته بودم یهو جونگکوک و دیدم انگار داشت میومد سمت ما
ا/ت: اه اخه الان
سوجون: چی شده؟
ا/ت: جونگکوک داره میاد اینجا
سوجون: پسر خالت؟
ا/ت: اره
جونگکوک: به به ا/ت خانم
ا/ت: کاری داشتی؟
جونگکوک: نه دلم واسه دختر خالم تنگ شده بود اومدم ببینمش
ا/ت: هرچی تو بگی
(جونگکوک و کوک مینویسم)
کوک: این پسره کیه؟ دوست پسرته؟
ا/ت: چی نه خدا نکنه بهترین دوستمه
سوجون: یعنی چی خدا نکنه از خدات باشه دوست پسرت باشم
ا/ت: ترجیح میدم بهترین دوستم باشی
جونگکوک: پس بهترین دوستته؟ مگه کسی با تو دوست میشه؟
ا/ت: خفه شو برو
جونگکوک: باشه ولی بدم نمیومد بیشتر حرف بزنیم
ا/ت: خدافظ
کوک: خدافظ (رفت)
ا/ت: چه بدبختییه
سوجون: بریم اون طرف قمار میکنن
ا/ت:باشه...
ا/ت: این چرا اینقدر زود خوابیده؟ اههه حوصلم سر رفته
*زنگ زد سوجون*
ا/ت: الو
سوجون: الو
ا/ت: میگم حوصلم سر رفته بریم بار؟
سوجون: هوومم، باشه بریم
ا/ت: پس برم حاظر شم
سوجون: باشه منم لباس میپوشم میام دنبالت
ا/ت: اوکی خدافظ
سوجون: خدافظ
(قطع کرد)
رفتم حاظر شدم یه شلوار و نیم تنه ی مشکی پوشیدم روش یه پیرهن سبز دکمه شو نبستم
رفتم پایین مامانم تو اشپز خونه بود
م/ت: کجا میری؟
ا/ت: با سوجون یه دوری بزنیم
م/ت: دیر نکن
ا/ت: باش
از خونه رفتم بیرون سوجون بعد چند دقیقه رسید سوار ماشین شدم
سوجون: سلام
ا/ت: سلام
سوجون: خب بریم
ا/ت: بریم
* تو راه *
سوجون: میگم لباست خیلی پوشیدست داریم میریم بار یه لباس باز تر میپوشیدی
ا/ت: میدونم ولی الان شبه با لباس باز میومدم مامانم مشکوک میشد
سوجون: اره درسته
رسیدیم بار رفتیم تو خیلی بوی سیگار و مشروب میومد چند تا دخترم که هر وقت میرفتیم اونجا بودن با لباس باز تر از همیشه خودشونو به پسرا میمالوندن
خیلی از این کارشون بدم میومد
رفتیم یه گوشه نشستیم که گارسون اومد
ا/ت: دوتا ۸۰ درصد بیار
گارسون: الان میارم
سوجون: زیاده روی نکردی؟
ا/ت: بیخیال بزار خوش باشیم
سوجون: باشه ولی اگه زیاد مست کردی من جواب مامانتو نمیدم
ا/ت: باشه
داشتیم نوشیدنی میخوردیم که یه پسر هوشیار اومد سمتمون
پسره: چه لیدی جذابی افتخار میدی امشب زیرم باشی؟
ا/ت: برو گمشو تا گمت نکردم
پسره: (پوزخند) فکر کردی به این راحت...
یه مشت زدم تو صورتش و حرفش نصفه موند میخواست منو بزنه که سوجون دستشو گرفت و گفت
سوجون: یادت ندادن دست رو دختر بلند نکنی؟ الانم گمشو
پسره: ایییششش(رفت)
سوجون: مزاحم زیاد شده
ا/ت: اره، مرسی
سوجون: کاری نکردم از بهترین دوستم دفاع کردم (لبخند)
جونگکوک ویو *
رفته بودم بار که دختر خالمو دیدم انگار یکی مزاحمش شد اونم زدش اون پسره که کنارش بود و نمیشناسم شاید دوست پسرشه، رفتم سمتشون
ا/ت ویو
نشسته بودم یهو جونگکوک و دیدم انگار داشت میومد سمت ما
ا/ت: اه اخه الان
سوجون: چی شده؟
ا/ت: جونگکوک داره میاد اینجا
سوجون: پسر خالت؟
ا/ت: اره
جونگکوک: به به ا/ت خانم
ا/ت: کاری داشتی؟
جونگکوک: نه دلم واسه دختر خالم تنگ شده بود اومدم ببینمش
ا/ت: هرچی تو بگی
(جونگکوک و کوک مینویسم)
کوک: این پسره کیه؟ دوست پسرته؟
ا/ت: چی نه خدا نکنه بهترین دوستمه
سوجون: یعنی چی خدا نکنه از خدات باشه دوست پسرت باشم
ا/ت: ترجیح میدم بهترین دوستم باشی
جونگکوک: پس بهترین دوستته؟ مگه کسی با تو دوست میشه؟
ا/ت: خفه شو برو
جونگکوک: باشه ولی بدم نمیومد بیشتر حرف بزنیم
ا/ت: خدافظ
کوک: خدافظ (رفت)
ا/ت: چه بدبختییه
سوجون: بریم اون طرف قمار میکنن
ا/ت:باشه...
۲۵.۷k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.