بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ قسمت سوم :
اما، این نمودهای کوچک، اثبات مقصد نهایی و آخرت است نه نفی آن.
پوچگرایی : انکار توحید و معاد، همان پوچگرایی میباشد؛ چرا که حیات را بیمعنا میکند و آخر زندگی را خاک شدن نشان میدهد! ارزشها را بیارزش میکند و ضد ارزشها را بی اعتبار و عادی میسازد؛ چنان که با صراحت میگویند: همه اعتباری است و حق و باطل یا ارزش و ضد ارزشی وجود ندارد! و کلاً انسان را بیهدف و جهان را مسخره نشان می دهد!
در این نگاه، هیچ فرقی بین دانا و نادان - عادل و ظالم - پاک و فاسد - مهربان و خشن - خودنگر اومانیست و جامعهگرا و فداکار زندگی حیوانی و زندگی انسانی وجود ندارد، چون در آخر همه به صورت مساوی میمیرند و خاک میشوند!
حکایت : با خودروی کرایهای، به شهرستانی میرفتم. راننده که مرد میانسالی بود، گفت: من مسلمان و اهل نماز و روزه هستم؛ اما مسافری از تهران به مقصد یزد سوار کردم. در همان ابتدای جاده، پرسیده: آیا تو خدا و بهشت و جهنم را قبول داری؟ وقتی گفتم بله، معترض شد که چرا قبول داری و تا یزد حرف زد که خدایی و بهشت و جهنمی وجود ندارد، بد و خوب هر کسی در همین دنیا به او میرسد و ...! اگر چه راننده نپذیرفته بود، ولی معلوم بود که ذهنش را مشغول کرده است. به او گفتم: باید به او میگفتی: اولاً به فرض چنین باشد که تو میگویی! چه کسی به دنیا این فهم و شعور و این نظم و قانون را داده که بد و خوب هر کسی را تشخیص دهد و به خودش بر گرداند؟! - و ثانیاً اگر خدا، معاد و بهشت و جهنمی نیست، تو چرا خودت را موظف میدانی و خسته میکنی که اعتقادات مرا تغییر دهی،مگر دست آخر همه نمیمیریم و خاک نمیشویم، پس چه فرقی دارد که چه کسی، چه اعتقاداتی دارد و چگونه زندگی می کند؟!
بنده خدا نفسی کشید، بشاش شد و گفت: این شد، راست می گوییها!
اما، این ماجرا نشان داد که تعصب کفار در کفرشان بسیار شدید است و خود را مأمور و موظف میدانند که به باورهای دیگران حمله کنند و کفرشان را ترویج نمایند!(ادامه دارد...)
پاسخ قسمت سوم :
اما، این نمودهای کوچک، اثبات مقصد نهایی و آخرت است نه نفی آن.
پوچگرایی : انکار توحید و معاد، همان پوچگرایی میباشد؛ چرا که حیات را بیمعنا میکند و آخر زندگی را خاک شدن نشان میدهد! ارزشها را بیارزش میکند و ضد ارزشها را بی اعتبار و عادی میسازد؛ چنان که با صراحت میگویند: همه اعتباری است و حق و باطل یا ارزش و ضد ارزشی وجود ندارد! و کلاً انسان را بیهدف و جهان را مسخره نشان می دهد!
در این نگاه، هیچ فرقی بین دانا و نادان - عادل و ظالم - پاک و فاسد - مهربان و خشن - خودنگر اومانیست و جامعهگرا و فداکار زندگی حیوانی و زندگی انسانی وجود ندارد، چون در آخر همه به صورت مساوی میمیرند و خاک میشوند!
حکایت : با خودروی کرایهای، به شهرستانی میرفتم. راننده که مرد میانسالی بود، گفت: من مسلمان و اهل نماز و روزه هستم؛ اما مسافری از تهران به مقصد یزد سوار کردم. در همان ابتدای جاده، پرسیده: آیا تو خدا و بهشت و جهنم را قبول داری؟ وقتی گفتم بله، معترض شد که چرا قبول داری و تا یزد حرف زد که خدایی و بهشت و جهنمی وجود ندارد، بد و خوب هر کسی در همین دنیا به او میرسد و ...! اگر چه راننده نپذیرفته بود، ولی معلوم بود که ذهنش را مشغول کرده است. به او گفتم: باید به او میگفتی: اولاً به فرض چنین باشد که تو میگویی! چه کسی به دنیا این فهم و شعور و این نظم و قانون را داده که بد و خوب هر کسی را تشخیص دهد و به خودش بر گرداند؟! - و ثانیاً اگر خدا، معاد و بهشت و جهنمی نیست، تو چرا خودت را موظف میدانی و خسته میکنی که اعتقادات مرا تغییر دهی،مگر دست آخر همه نمیمیریم و خاک نمیشویم، پس چه فرقی دارد که چه کسی، چه اعتقاداتی دارد و چگونه زندگی می کند؟!
بنده خدا نفسی کشید، بشاش شد و گفت: این شد، راست می گوییها!
اما، این ماجرا نشان داد که تعصب کفار در کفرشان بسیار شدید است و خود را مأمور و موظف میدانند که به باورهای دیگران حمله کنند و کفرشان را ترویج نمایند!(ادامه دارد...)
- ۱.۲k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط