p

p...6۸

روزه بعد ملکه درحال مراقبت پادشاه مالی شان بود تا طبیب رفت ملکه چیزی تو داروهای پادشاه ریخت و به خوردش دادبهو یه سربتز اومد تو که ملکه بهو از جاش پرید

ملکه..مگه نمیتونی در بزنی
سرباز..خبر فوری ارتش لاویان و اواندل بهمون حمله کرده

ملکه..چییی اواندل تا میتونین جلوشونو بگیرین هرگز تسلیم نشین

ارتش لاویان درست جلو دروازهای مالی شان بود و با ارتش اواندل

ییبو.دروازه رو باز کنین تا این جنگ بدونه خون ریزی تموم بشه

فارمانده..مگه تو خواب ببینی
ییبو..انگار سرت به تنت زیادی کرده
خودت خاستی مالیرشان باخاک یکسان بشه

فارمانده..نه انگار توتنت به سرت زیادی کرده کاری نکن که باحس بشی امروز سرتو از دست بدی

ییبو..اگه جرئتشو داری بیا رودررو به جنگیم
دینگ یوشی..داری تحریکش میکنی
ییبو..میدونم فقط میخام یهو دروازرو باز کنن تا بتونیم بریم تو چون من شنیدم هیچ وقت تاحالا درواز های مالی شان باز نشده

دینگ یوشی..ناسلامتی پایتخت انالیندا بوده

فارمانده تاکه خاست دروازرو باز کنه یهو با صدایی متوقف شد

ژان ..دوازه باز نمیکنید
نگهبان..اما دستور ژنراله
ژان..مهم نیست دستور کیه کاری که گفتم انجام بدید

دوازه با نکردن ژنرال گفت پس اون پایین چه غلطی دارید مکنید

دینگ یوشی..اگه میخواستن دروازه باز کنن تا حالا انجام داده بودن

ییبو ..وایستا ببینم چه اتفاقی داره میفته
ژان اومد بلای دیوار و با ییبو چشم تو چشم شد

دینگ یوشی..اون ژان نیست
ییبو..اون اینجا چیکار میکنه

ژنرال..شما اینجا چیکار میکنید
ژان..میخوام افراد رهبری کنم

ژنرال..اما این کاره منه لطفا دخالت نکنید

ژان..دخالت نکنم که دروازه باز کنی و بعد با ارتش ۵هزار نفره ارتش
ده ها هزار نفره شکست بدی به عواقبش فکر کردی

ژنرال.. متاسفم هرچی شما بگید
ژان..خوبه آرایش دفاعی بگیرید

همه افراد آرایش دفاعی گرفتن و کمان هاشون رو به سمت ییبو و ارتشش گرفتند

دینگ یوشی..باورم نمیشه میخوان ژان رو به رهبری بگیرن

ییبو..مهم نیست چه اتفاقی میفته باید برنده بشیم

دینگ ..حالا که ژان فرمانده شون هست دیگه کار ما راحته

ییبو داد زد منجنیق هارو بیارید

اونارو که آوردن سربازا یکم ترسیدن که ژان صداشو بالا برد و گفت همگی سر پستتون محکم وایستید

سرباز با وجود ژان که اینقد محکمه یکم روحیه می‌گرفتند

ییبو ...پرتاب کنید
سنگ های بزرگ انداختن رو در دیوار مالی شان
همه خونه هارو داشتن خراب میکردن

ژنرال.. باید دروازه باز کنیم تا منجنیق هاشون رو خراب کنیم
ژان ..به هیچ عنوان دروازه باز نکنید

ژنرال.. اما داریم کشته میدیم اینجوری نابود میشیم
ژان... باید راهی برای از بین بردنشون باشه
ژان ..بهترین کمان کجاست
دیدگاه ها (۰)

p...69ژان رفت سمت یکی از برجک ها و یه کمان بزرگ دید شروع کرد...

p...70ژان رفت پیش ملکه ژان.. با من کاری داشتین ملکه ..تو که ...

p....67ژان تو زندان بود که افراد آوردنش بیرون ژان کجا داریم ...

p...6۶شوکای عصبانی شدو اومد بیرون که لینگ هه دیدلینگ هه..دید...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p88 ژان و دلربا مخفیانه باز از زندان فرار کردن و میخاستن بر...

p..90همگی قدرتشونو گزاشته بودن وداشتن ییبو مهرموم میکردن دین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط