p

p....67


ژان تو زندان بود که افراد آوردنش بیرون

ژان کجا داریم میریم

نگهبان..دستور ملکه هست

ژان آورد تو اتاق لیژان و ولش کردن اونجا
ژان منو چرا آوردین اینجا
ژان نگاهش به لیژان افتاد

ژان..چی شده لیژان چرا اینجوری هستی انگار کسی مرده

لیژان از رو تخت بلند شد و اومد ژان محکم بغل کرد گریه میکرد

لیژان..ژان وانگ وانگ

ژان..چی شده وانگ چی شده

لیژان..وانگ مرده کشتنش

ژان ..چی داری میگی وانگ مرده امکان نداره

ژان بغض کرد و اشکاش خود به خود میریخت ژان تو شک بود و هیچ هرکسی نمی‌کرد

لیژان همش تقصیر منه همش تقصیر منه

ژان..داد زد گفت به خودت بیا چی تقصیر توئه چی شده وانگ چش شده چطوری که

لیژان.. از نیانگما نامه رسید که به کمک نیاز دارن وانگ به همراه اتش رفت به کمک نیانگما تو راه بهش حمله شد و وانگ کشته شد پدر تو کما رفته و ارتش لاویان بیرون اتراق کرده میخوان حمله کنن کارمون تمومه

ژان..این همه اتفاق افتاده اونوقت منو بی خبر گذاشتین زود بگو جنازه وانگ کجاست

لیژان جنازشو سوزوندن

ژان.. چطور محل دقیق وانگ پیدا کردن با توجه به کار های وان همه کارهاشو مخفیانه انجام میده چطوری دشمن براش کمین کرده و خبر نشده

لیژان همش تقصیر منه

ژان دقیقا بگو چی تقصیر توی

لیژان..چند روز پیش دینگ یوشی برای دیدن من اومد

ژان..چی دینگ یوشی اون چرا باید برای دیدن تو بیاد

لیژان ..ما چند وقته باهم قرار میزاریم

ژان..چی قرار اونم با دینگ یوشی مگه نمیدونی اون رئیس گروه سایه است

لیژان..تازه فهمیدم اومد دیدنم و ازم حرف کشید منم بهش گفتم وانگ برای کمک به نیانگما رفته اون بهم گفت عقب نشینی میکنه

ژان..توهم باور کردی

لیژان..متاسفم نمیخواستم اینجوری بشه

ژان کافیه حالا وقته گریه و زاری نیست زود بهم بگو در حال حاظر چندتا سرباز تو قصر داریم

لیژان..فقط ۵هزار سرباز

ژان..اینقد کم چرا

لیژان. بیشترشون با وانگ رفتند

ژان ..پدر که مریضه ارتش کی اداره میکنه

لیژان..ژنرال

ژان..ملکه کجاست

لیژان اون رفته تا از پدر مراقبت کنه

ژان خوب باشهاول از همه نباید دشمن از اینکه ما سرباز نداریم با خبر بشن روحيه سربازاهم باید حفظ بشه

لیژان نقشه ای داری

ژان یه فکرایی تو سرم هست باید ببینم چی میشه

لیژان باشه کمکی از دستم برمیاد بگو

ژان چنتا خبرچین جمع کن و بگو امپراطور و ارتش مجحز هستن و آماده هر حمله ای هستند اینجوری نشون میدیم که نمی‌ترسیم
.
لیژان باشه همین کارو میکنم

ژان پس بجنب منم باید برم کارای زیادی سرم ریخته

لیژان باشه

ژان..لیژان وایستا

لیژان..چیه

ژان بعد جنگ برای وانگ مراسم میگیریم

لیژان باشه فقط مراقب باش

ژان توهم همینطور
دیدگاه ها (۰)

p...6۸روزه بعد ملکه درحال مراقبت پادشاه مالی شان بود تا طبیب...

p...69ژان رفت سمت یکی از برجک ها و یه کمان بزرگ دید شروع کرد...

p...6۶شوکای عصبانی شدو اومد بیرون که لینگ هه دیدلینگ هه..دید...

p...65لی مین...من برای جاسوسی میرمنئوهو..نه نمیزارم توبریلی ...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p88 ژان و دلربا مخفیانه باز از زندان فرار کردن و میخاستن بر...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط