پارت سی نه غریبه آشنا
#پارت_سی_نه #غریبه_آشنا
ئونسو
رفتیم توی یه مغازه خیلی بزرگ لباس فروشی همه جور لباس و کفشی داشت همین ک پامونو گذاشتیم داخل بکهیون و کای سایزمو پرسیدن و شروع کردن...از هرلباس حداقل سه رنگشو بر میداشتن برام برای اون لباس کفش و کیف و شلوار ست برمیداشتن،از اسپرت بگیر تا لباس شیک و راحتی اصلن هم نظر من رو نمیپرسیدن،البته اونا از همه چیز برمیداشتن دیگه نیاز نبود ک من بگم،بیچاره مدیر لی سومان گفت هرچی هزینه هست رو خودش پرداخت میکنه...همینجوری ک اونا لباس انتخاب میکردن رفتم قسمت لباس های شب، خیلییی قشنگگگ بودن خیلییییی...
بکهیون:دوسشون داری
+اهوم خیلییی
-تصورت هم میکنم تو این لباسا دلم ضعف میره برات چه برسه به اینکه بپوشیشون
-خانوم ببخشید یه لحظه
خانم:بله بفرماید
-از همه این لباسا سایزی ک بهتون گفتم همراه خانم من بهترین رنگ و بهترین جنس و کفش هم رنگ و مناسبشو ک انتخاب کردن بهشون میدید،دوباره میگم همههه لباسااا،همشون
خانم:بله حتما
-ئونسو عزیزم من برم پیش کای تموم ششد کارمون اونور میایم پیشت
+باشه زودی بیاید داره دیر میشه هنوز یکم از خرید ها مونده
منم همراه با اون خانم رفتم و انتخاب کردیم
خانم:خوشبحالتون ک همسرتون انتقد دوستون داره من شنیدم ک گفت همه این لباسا و کفش ها رو با هزینه خودش میخواد بخره
+با هزینههه خودش؟
خانم:اهوم
+باز از این کارا کرد
خانم:الان باید خوشحال باشیی ک انقد دوستت داره پس بیا خوشگلاشو باهم انتخاب کنیم
+باشه بریم
انتخاب ک کردیم رفتم پیش کای و بکهیون دیدم چند نفر دارن باهاشون عکس میندازن منم وایسادم نگا کردم تا تموم بشه،اه اه اه نگاااا کن نگااا کن این دختره چجوری خودشو میچسبونه به بکهیون،دختره چندش آوزوننننن،تموم ک شد اومدن نمیدونم چرا میخواستم حرص دختره رو سر بکهیون خالی کنم
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf #exo #exo_my_planet #Gharibeh_ashena
ئونسو
رفتیم توی یه مغازه خیلی بزرگ لباس فروشی همه جور لباس و کفشی داشت همین ک پامونو گذاشتیم داخل بکهیون و کای سایزمو پرسیدن و شروع کردن...از هرلباس حداقل سه رنگشو بر میداشتن برام برای اون لباس کفش و کیف و شلوار ست برمیداشتن،از اسپرت بگیر تا لباس شیک و راحتی اصلن هم نظر من رو نمیپرسیدن،البته اونا از همه چیز برمیداشتن دیگه نیاز نبود ک من بگم،بیچاره مدیر لی سومان گفت هرچی هزینه هست رو خودش پرداخت میکنه...همینجوری ک اونا لباس انتخاب میکردن رفتم قسمت لباس های شب، خیلییی قشنگگگ بودن خیلییییی...
بکهیون:دوسشون داری
+اهوم خیلییی
-تصورت هم میکنم تو این لباسا دلم ضعف میره برات چه برسه به اینکه بپوشیشون
-خانوم ببخشید یه لحظه
خانم:بله بفرماید
-از همه این لباسا سایزی ک بهتون گفتم همراه خانم من بهترین رنگ و بهترین جنس و کفش هم رنگ و مناسبشو ک انتخاب کردن بهشون میدید،دوباره میگم همههه لباسااا،همشون
خانم:بله حتما
-ئونسو عزیزم من برم پیش کای تموم ششد کارمون اونور میایم پیشت
+باشه زودی بیاید داره دیر میشه هنوز یکم از خرید ها مونده
منم همراه با اون خانم رفتم و انتخاب کردیم
خانم:خوشبحالتون ک همسرتون انتقد دوستون داره من شنیدم ک گفت همه این لباسا و کفش ها رو با هزینه خودش میخواد بخره
+با هزینههه خودش؟
خانم:اهوم
+باز از این کارا کرد
خانم:الان باید خوشحال باشیی ک انقد دوستت داره پس بیا خوشگلاشو باهم انتخاب کنیم
+باشه بریم
انتخاب ک کردیم رفتم پیش کای و بکهیون دیدم چند نفر دارن باهاشون عکس میندازن منم وایسادم نگا کردم تا تموم بشه،اه اه اه نگاااا کن نگااا کن این دختره چجوری خودشو میچسبونه به بکهیون،دختره چندش آوزوننننن،تموم ک شد اومدن نمیدونم چرا میخواستم حرص دختره رو سر بکهیون خالی کنم
کاری از نویسنده گروه:@forough_wolf #exo #exo_my_planet #Gharibeh_ashena
۷.۸k
۰۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.