☆♡پارت: ۳۴♡☆
☆♡پارت: ۳۴♡☆
جین: اره... خب حالا بیاین میز و جمع کنیم... جیمین تو ام به سویونگ کمک کن بره بالا اتاقش استراحت کنه.. ما میز و جمع می کنیم...
جیمین: باشه...
سویونگ: نه نمی خواد می تونم کمک کنم...
جیمین: بیا بریم... پات کامل خوب شد کمک می کنی...
سویونگ: باشه... بریم...
جیمین بازوی سویونگ رو گرفت و کمکش کرد بلند شه و با هم رفتن به سمت اتاق... اروم اروم پله ها رو بالا می رفتن...
سویونگ: هنوز شبا تا دیر وقت تمرین می کنی؟
جیمین: اره...
سویونگ: خسته نمیشی انقد تمرین می کنی؟
جیمین: نه.. خسته نمی شم.. می خوام سخت تلاش کنم.. تا بهرین دِنسر باشم
سویونگ: اوم.. چه خوب منم می خوام وقتی که خوب شدم مثل تو تمرین کنم و سخت تلاش کنم...
رسیدن دم در اتاق و در و باز کردن و رفتن تو...
جیمین: خب پس اگه دوست داشته باشیم می تونیم با هم تمرین کنیم...
کمکش کرد بشینه رو تخت..
سویونگ: اره.. خوب میشه باهم تمرین می کنیم...
جیمین: خب پس حالا استراحت کن تا زود تر خوب شی..(لبخند)
سویونگ: باشه(لبخند)
ی لحظه با هم چشم تو چشم شدن.. که جیمین سریع برگشت تا بره...
جیمین: شب بخیر...
سویونگ: شب بخیر...
جیمین برگشت تا بره...
سویونگ: اوپا..
جیمین برگشت و نگاش کرد...
جیمین: بله؟
سویونگ: مرسی...
جیمین لبخند مهربونی زد و از اتاق رفت بیرون.. در و بست و اروم بهش تکیه زد... قلبش تند می زد... خودشم دلیل تندی ضربان قلبشو نمی دونست... از وقتی سویونگ اومده بود ی جوری شده بود.. اما.. باید خودشو کنترل می کرد... ی نفس عمیق کشید و رفت پایین...
هنوز شرطا نرسیده بود.. ولی گذاشتم و اینکه چون ادمین مهربونیم و خیلی دوستون دارم ی پارت دیگه ام براتون می زارم😁💜
امید وارم خوشتون اومده باشه💜🌹
لایک و کامنت فراموش نشه و لطفا حمایت کنین❤
خیلی دوستون دارم💜😘
جین: اره... خب حالا بیاین میز و جمع کنیم... جیمین تو ام به سویونگ کمک کن بره بالا اتاقش استراحت کنه.. ما میز و جمع می کنیم...
جیمین: باشه...
سویونگ: نه نمی خواد می تونم کمک کنم...
جیمین: بیا بریم... پات کامل خوب شد کمک می کنی...
سویونگ: باشه... بریم...
جیمین بازوی سویونگ رو گرفت و کمکش کرد بلند شه و با هم رفتن به سمت اتاق... اروم اروم پله ها رو بالا می رفتن...
سویونگ: هنوز شبا تا دیر وقت تمرین می کنی؟
جیمین: اره...
سویونگ: خسته نمیشی انقد تمرین می کنی؟
جیمین: نه.. خسته نمی شم.. می خوام سخت تلاش کنم.. تا بهرین دِنسر باشم
سویونگ: اوم.. چه خوب منم می خوام وقتی که خوب شدم مثل تو تمرین کنم و سخت تلاش کنم...
رسیدن دم در اتاق و در و باز کردن و رفتن تو...
جیمین: خب پس اگه دوست داشته باشیم می تونیم با هم تمرین کنیم...
کمکش کرد بشینه رو تخت..
سویونگ: اره.. خوب میشه باهم تمرین می کنیم...
جیمین: خب پس حالا استراحت کن تا زود تر خوب شی..(لبخند)
سویونگ: باشه(لبخند)
ی لحظه با هم چشم تو چشم شدن.. که جیمین سریع برگشت تا بره...
جیمین: شب بخیر...
سویونگ: شب بخیر...
جیمین برگشت تا بره...
سویونگ: اوپا..
جیمین برگشت و نگاش کرد...
جیمین: بله؟
سویونگ: مرسی...
جیمین لبخند مهربونی زد و از اتاق رفت بیرون.. در و بست و اروم بهش تکیه زد... قلبش تند می زد... خودشم دلیل تندی ضربان قلبشو نمی دونست... از وقتی سویونگ اومده بود ی جوری شده بود.. اما.. باید خودشو کنترل می کرد... ی نفس عمیق کشید و رفت پایین...
هنوز شرطا نرسیده بود.. ولی گذاشتم و اینکه چون ادمین مهربونیم و خیلی دوستون دارم ی پارت دیگه ام براتون می زارم😁💜
امید وارم خوشتون اومده باشه💜🌹
لایک و کامنت فراموش نشه و لطفا حمایت کنین❤
خیلی دوستون دارم💜😘
۱۵.۱k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.