love at first sight part
love at first sight ... part 1
#hyunjin #straykids #takparty
هوا بسیار مرطوب بود ، خورشید و ابر ها باهم دیگر مخلوط شده بودند و حال و هوای هلند بسیار زیبا بود درست مثل زیبایی آن پسر .
از میان درخت هایی که برگ های نارنجی رنگشان آن هارا پوشانده بودند رد میشود
گل هایی که کم کم داشتند سرخ میشدند .
با لبخند داشت مسیرش را طی میکرد،او عاشق این حال و هوا ، واین حس خوب بود
هُلند یکی از زیبا ترین کشور برایش بود ، هوای پاییزی اش باعث میشود،علاقه اش بهش بیشتر شود و حتی بیشتر از قبل بخواهد مدت طولانی ای آنجا بماند .
لحظه ای ایستاد ، ضربان قلبش مانند یک پروانه ای که داشت بال میزد ، میتپید
اولین بارش بود که داشت این حس را تجربه میکرد ،یک حس عجیب و غریب
نگاهش عمیق تر ، روی دختر روبه رویش افتاد.
دختری که داشت از زیبایی منظره طبیعت ، عکس میگرفت و با هر نگاهی با انداختن عکس ، لبخند میزد،لبخندش رضایت این بود که آن عکس ، به خوبی گرفته شده است
لحظه ای انگار زمان متوقف شد ، انگار فقط هیونجین و تو بودی که حرکت میکردید
چند قدم جلو آمد،اما تو متوجه او نشدی
موهای بلند ابریشمی ات ، قد بلندت که تقریبا بین ۱۶۰ - ۱۶۵ بود،سفیدی پوستت و اندامی منحصربهفردی که داشتی
او به این اعتقاد داشت که ، خارجی ها زیبایی های منحصر به فردی دارند
و تو کسی بودی ، بدون اطلاع خودت ، در اولین نگاهِ هیونجین روی خودت ، قلب پاک و مهربانش را در دست گرفته بود
برای بار چندم از منظره زیبا عکس گرفتی و با لبخند به عکس تماشا کردی
با زبان هُلندی گفتی
= واقعا زیباست
او حرفت را نشنید ، اما تصمیم گرفت باهات همکلام بشود ، او دوست داشت باهات حرف بزنت و صدایت را بشنود
به سمتت قدم برداشت ، چند قدم ازت فاصله داشت ، متوجه او شدی دوربین را از سرت کمی فاصله دادی و به او نگاه کردی
چهره خیلی زیبایی داشت ، چند لحظه فقط نگاهش کردی یا شاید بهتره بگم محو زیبایی اش شدی
یک مرد کره ای ، خیلی خیلی زیبا بود کنجکاو شدی که چرا پیشت آمد
هیونجین ، لبخندی زد و با لحجه فوق العاده انگلیسی اش حرف زد
_ ببخشید خانم ، من یک مسافر در این کشور زیبام " نگاهی به دوربین توی دستت انداخت " بنظر میاد عکاس خوبی باشید ، میتونین ازم عکس بگیرین ؟
البته که عکس گرفتن فقط یک نوع بهانه بود ، لبخند زدی و با لحجه انگلیسی ات پاسخ دادی
= البته آقایِ...
هیونجین لبخند زد و گفت
_ هیونجین ، هیونجین هوانگ
لبخندت کشیده تر شد
= البته آقای هیونجین
خوشحال کمی جلوتر رفت و ژِست گرفت ، دروغ چرا خوشحال بودی که داری از یه پسر خوشتیپ ، با خواسته خودش عکس میگرفتی .
#hyunjin #straykids #takparty
هوا بسیار مرطوب بود ، خورشید و ابر ها باهم دیگر مخلوط شده بودند و حال و هوای هلند بسیار زیبا بود درست مثل زیبایی آن پسر .
از میان درخت هایی که برگ های نارنجی رنگشان آن هارا پوشانده بودند رد میشود
گل هایی که کم کم داشتند سرخ میشدند .
با لبخند داشت مسیرش را طی میکرد،او عاشق این حال و هوا ، واین حس خوب بود
هُلند یکی از زیبا ترین کشور برایش بود ، هوای پاییزی اش باعث میشود،علاقه اش بهش بیشتر شود و حتی بیشتر از قبل بخواهد مدت طولانی ای آنجا بماند .
لحظه ای ایستاد ، ضربان قلبش مانند یک پروانه ای که داشت بال میزد ، میتپید
اولین بارش بود که داشت این حس را تجربه میکرد ،یک حس عجیب و غریب
نگاهش عمیق تر ، روی دختر روبه رویش افتاد.
دختری که داشت از زیبایی منظره طبیعت ، عکس میگرفت و با هر نگاهی با انداختن عکس ، لبخند میزد،لبخندش رضایت این بود که آن عکس ، به خوبی گرفته شده است
لحظه ای انگار زمان متوقف شد ، انگار فقط هیونجین و تو بودی که حرکت میکردید
چند قدم جلو آمد،اما تو متوجه او نشدی
موهای بلند ابریشمی ات ، قد بلندت که تقریبا بین ۱۶۰ - ۱۶۵ بود،سفیدی پوستت و اندامی منحصربهفردی که داشتی
او به این اعتقاد داشت که ، خارجی ها زیبایی های منحصر به فردی دارند
و تو کسی بودی ، بدون اطلاع خودت ، در اولین نگاهِ هیونجین روی خودت ، قلب پاک و مهربانش را در دست گرفته بود
برای بار چندم از منظره زیبا عکس گرفتی و با لبخند به عکس تماشا کردی
با زبان هُلندی گفتی
= واقعا زیباست
او حرفت را نشنید ، اما تصمیم گرفت باهات همکلام بشود ، او دوست داشت باهات حرف بزنت و صدایت را بشنود
به سمتت قدم برداشت ، چند قدم ازت فاصله داشت ، متوجه او شدی دوربین را از سرت کمی فاصله دادی و به او نگاه کردی
چهره خیلی زیبایی داشت ، چند لحظه فقط نگاهش کردی یا شاید بهتره بگم محو زیبایی اش شدی
یک مرد کره ای ، خیلی خیلی زیبا بود کنجکاو شدی که چرا پیشت آمد
هیونجین ، لبخندی زد و با لحجه فوق العاده انگلیسی اش حرف زد
_ ببخشید خانم ، من یک مسافر در این کشور زیبام " نگاهی به دوربین توی دستت انداخت " بنظر میاد عکاس خوبی باشید ، میتونین ازم عکس بگیرین ؟
البته که عکس گرفتن فقط یک نوع بهانه بود ، لبخند زدی و با لحجه انگلیسی ات پاسخ دادی
= البته آقایِ...
هیونجین لبخند زد و گفت
_ هیونجین ، هیونجین هوانگ
لبخندت کشیده تر شد
= البته آقای هیونجین
خوشحال کمی جلوتر رفت و ژِست گرفت ، دروغ چرا خوشحال بودی که داری از یه پسر خوشتیپ ، با خواسته خودش عکس میگرفتی .
- ۲۰.۶k
- ۰۲ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط