ترس
*ترس🖤🥀
P1
علامت لیا
ویو
سلام اسم من لیاست من 13سالمه و پدر و مادرمو از دست دادم و با هفتا برادرام زندگی میکنم اونا مافیان و رفتارشون با من خیلی خیلی بده و من خیلی از اونا میترسم من خیلی خوشگل و خوش اندامم و افسردگی دارم به خاطر رفتار برادرام و اکثر اوقات تو اتاقمم و معمولا زیاد گریه میکنم و اینکه من عاشق رنگ مشکی هستم و استایل دارکی دارم خوب دیگه بسه من باید برم مدرسه رفتم پایین دیدم دارن صبحونه میخورن
سلام
مثل همیشه جوابمو ندادن و منم بدون اینکه صبحونه بخورم رفتم سوار ماشین شدم و راننده منو رسوند مدرسه و اینکه من یادم رفت بگم من خیلی خیلی تو ناز و نعمت بزرگ شدم برادرام برای من همه چی فراهم میکنن اما هعی چه فایده اینارو من نمیخوام من فقط یکمی محبت از طرف اونا میخوام
رفتم تو مدرسه و دوستامو دیدم من چون رفتارم با همه خوبه دوستای زیادی دارم
_سلام خره
سلام
@چرا حوصله نداری
هیچی
~باز داداشات اره؟
اره بازم اونا
@اخه چرا اینکارو باهات میکنن
نمیدونم(بغض)
_بیا بغلم
رفتم بغلشو و یکم گریه کردم
~گریه نکن دیگه من ناراحت میشما
باشه دیگه تموم شد(دماغشو میکشه بالا)
معلم اومد و یکم زر زر کرد و بعدم رفت زنگ اخرم خورد و رفتم بیرون به راننده گفته بودم که خودم برمیگردم تا یکم تنها باشم و گریه کنم تو هوای ازاد که یهو دیدم ماشین داداش تهیونگ جلوم ترمز کرد
ته=بیا بالا(سرد)
(بچه ها تمام حرفای اعضا با لیا سرده)
چشم. تعجب کرده بودم که چرا اومده دنبالم داداشم اینو حس کرد)
ته=به خاطر این اومدم دنبالت که نری با پسر مسر بگردی
اما داداش من کی اینکارو کردم
ته=پس چرا به راننده گفتی نیاد دنبالت من خر نیستم بچه
دلم از این حرفش واقعا شکست
ته=چیه ناراحتی که چرا برنامه هاتو ریختم بهم هه
واقعا حالم بد بود خیلی خیلی بد من چون بیماری قلبی دارم اگه ناراحت بشم به قلبم و بدنم فشار میاد و نمیتونم نفس بکشم حالم واقعا داشت بد میشد سریع از کیفم قرص در اوردم و با اب خوردم
ویوته:
یهو دیدم لیا حالش بد شد و از کیفش یه قرصی در اورد و خورد نگرانش شدم زدم بغل و گفتم
ته. چیشد لیا(نگران)
هیچی(صدای گرفته و حال بد)
ته. میگم چیشده(عربده)
یهو حالم بد شد و سریع رفتم پایین و شروع کردم بالا اوردن چون امروز هیچی نخورده بودم و بهم فشارم اومده بود
ته. لیا لیا چت شد یهو میخوای بریم بیمارستان
نه نمیخواد
ته. مطمعنی
اره من خوبم معذرت میخوام داداش بربم
ته. تو کل راه هیچی نگفت و رسیدیم خونه...
P1
علامت لیا
ویو
سلام اسم من لیاست من 13سالمه و پدر و مادرمو از دست دادم و با هفتا برادرام زندگی میکنم اونا مافیان و رفتارشون با من خیلی خیلی بده و من خیلی از اونا میترسم من خیلی خوشگل و خوش اندامم و افسردگی دارم به خاطر رفتار برادرام و اکثر اوقات تو اتاقمم و معمولا زیاد گریه میکنم و اینکه من عاشق رنگ مشکی هستم و استایل دارکی دارم خوب دیگه بسه من باید برم مدرسه رفتم پایین دیدم دارن صبحونه میخورن
سلام
مثل همیشه جوابمو ندادن و منم بدون اینکه صبحونه بخورم رفتم سوار ماشین شدم و راننده منو رسوند مدرسه و اینکه من یادم رفت بگم من خیلی خیلی تو ناز و نعمت بزرگ شدم برادرام برای من همه چی فراهم میکنن اما هعی چه فایده اینارو من نمیخوام من فقط یکمی محبت از طرف اونا میخوام
رفتم تو مدرسه و دوستامو دیدم من چون رفتارم با همه خوبه دوستای زیادی دارم
_سلام خره
سلام
@چرا حوصله نداری
هیچی
~باز داداشات اره؟
اره بازم اونا
@اخه چرا اینکارو باهات میکنن
نمیدونم(بغض)
_بیا بغلم
رفتم بغلشو و یکم گریه کردم
~گریه نکن دیگه من ناراحت میشما
باشه دیگه تموم شد(دماغشو میکشه بالا)
معلم اومد و یکم زر زر کرد و بعدم رفت زنگ اخرم خورد و رفتم بیرون به راننده گفته بودم که خودم برمیگردم تا یکم تنها باشم و گریه کنم تو هوای ازاد که یهو دیدم ماشین داداش تهیونگ جلوم ترمز کرد
ته=بیا بالا(سرد)
(بچه ها تمام حرفای اعضا با لیا سرده)
چشم. تعجب کرده بودم که چرا اومده دنبالم داداشم اینو حس کرد)
ته=به خاطر این اومدم دنبالت که نری با پسر مسر بگردی
اما داداش من کی اینکارو کردم
ته=پس چرا به راننده گفتی نیاد دنبالت من خر نیستم بچه
دلم از این حرفش واقعا شکست
ته=چیه ناراحتی که چرا برنامه هاتو ریختم بهم هه
واقعا حالم بد بود خیلی خیلی بد من چون بیماری قلبی دارم اگه ناراحت بشم به قلبم و بدنم فشار میاد و نمیتونم نفس بکشم حالم واقعا داشت بد میشد سریع از کیفم قرص در اوردم و با اب خوردم
ویوته:
یهو دیدم لیا حالش بد شد و از کیفش یه قرصی در اورد و خورد نگرانش شدم زدم بغل و گفتم
ته. چیشد لیا(نگران)
هیچی(صدای گرفته و حال بد)
ته. میگم چیشده(عربده)
یهو حالم بد شد و سریع رفتم پایین و شروع کردم بالا اوردن چون امروز هیچی نخورده بودم و بهم فشارم اومده بود
ته. لیا لیا چت شد یهو میخوای بریم بیمارستان
نه نمیخواد
ته. مطمعنی
اره من خوبم معذرت میخوام داداش بربم
ته. تو کل راه هیچی نگفت و رسیدیم خونه...
- ۹.۹k
- ۱۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط