هم غنیام کرده و هم مستمندم کرده عشق

هم غنی‌ام کرده و هم مستمندم کرده عشق
با همه درویشی من، سربلندم کرده عشق
گرچه رنج از بیش‌وکم‌ها می‌کشم بردوش خود
باز دلشادم که در دنیا پسندم کرده عشق
تا به زانو در گل دنیا فرو رفتم اگر
شادمانم این‌چنین درگیر بندم کرده عشق
شادمان از اینکه در جنگ میان خیر و شر
از شکوه آفتابش بهره‌مندم کرده عشق
ساقی دنیا به جامم غیر تلخی که نریخت
هرچه تلخی کرد، خوشبختانه قندم کرده عشق
از زبان قاصدک این نکته را دارم به یاد
بارها خوردم زمین، اما بلندم کرده عشق
دیدگاه ها (۱۷)

بوده آیا شاعری هر شب غزل نوشت کند ؟آنچنان بر دل بتازد سخت مد...

ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ... ﯾﮏ ﻗﻬﻮﻩ ﮔﺎﻫﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖﭘﺸﺖ ﻫﻢ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﻨﺠﺎﻥ...

بیخیالش اگه اِی فاصله دوره گلکمهمه جا از تو ُپرِ عطرِ حضوره ...

برکه بودم در خیالم شوق ماندن داشتمبر تنم تصویر ماهش را نگه ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط