عشق تلخ:)

ویو ا/ت :
امشب با دوستم لیسا قرار بود برم بار خداروشکر امروز کوک رفته بود کمپانی چون تمرین داشت و دیر میومد
ساعت 11
از خواب بیدار شدم و دیدم کوک نیست حتما رفته(انتظار داری 11 نرفته باشه) پاشدم و دست و صورتمو شستم و کارامو کردم

بعدش هم رفتم رفتم پایین و صبحانه خوردم

وایییی حوصلم سر رفته رفتم یه فیلم خوب پلی کردم

ساعت 5 و 42 دقیقه
قسمت نمیشه انگار دست تورا بگیرم برای آخرین بار دوباره واست بمیرم (صدای زنگ گوشی ا/ت😐)
ا/ت:واییییی کیهههه

لیسا:ا/ت پدرسگگگگ هنوز خوابیییییی

ا/ت:واییییی مگه ساعت چنده

لیسا:ساعت داره 6 میشه هههه

ا/ت:تا 10 دقیقه دیگه امادم

لیسا:عجله کن دارم میام مگر دستم بهت نرسه

ویو ا/ت:
با دو رفتم به طرف اتاقم و یه لباس انتخاب کردم اصن بهش نگاه هم نکردم که کدوم لباسمه سریع یه ارایش لایت کردم تا صدای بوق ماشین اومد و سریع رفتم پایین و حرکت کردیم به سمت بار

10 دقیقه بعد:
رسیدیم بار وقتی وارد شدیم بوی الکل و سیگار رو با تمام وجودم حس میکردم و لذت میبردم چون بوهای مورد علاقمن(واقعا خودم از بوی سیگار خوشم میاد نم چرا)

وارد بار شدیم و گارسون اومد سمتمون تا سفارش بگیره

گارسون:چی میل دارید

ا/ت:عاااا من ودکا میخورم

لیسا:منم همینطور

پایان پارت 1
شرط ها
لایک:5
کامنت:5
اسلاید 2 :استایل ا/ت
دیدگاه ها (۲۳)

بچه ها نظر بدید

هیچ وقت فکر نمیکردم به واقعیت بپیونده🥲🖤

پارت 10 بادیگارد رفت بیرون و جعبه رو باز کردم دیدم یه لباس خ...

پارت 8 جونگکوک:وایسا ا/ت: بله جونگکوک: هیچی برو ا/ت: وا چشه ...

ویو ا،ت صبح از خواب پاشدم رفتم دست و صورتمو شستم کارای لازم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط