بچه ها....خیلی میدونم نگرانتون کردم ولی بالاخره برگشتم و
بچه ها....خیلی میدونم نگرانتون کردم ولی بالاخره برگشتم و با تمام توانم سعی میکنم عالی کار رو انجام بدم و امید وارم دوست داشته باشین ♡
ف۲ پ۶۰
یونگییییی.....انیسسسس
ارورا از استرس زیاد دهنش بسته بود و نمیتونست چیزی بگه
_ارورا آروم باش نفس عمیق بکش انیس چیشده چه اتفاقی افتاده اونجا ؟
یونگی آروم صحبت میکرد که ارورا بتونه آروم بگیره
ا...انیس...زنگ...ز..زد و ی..یهو گوشیش اف...افتاد هق اتفاقی افتاده ی...یونگی کمکککک
با صدای ارورا الان لیلی هم بیدار شده بود و ترسیده بود یونگی نفس عمیقی کشید و کمی فک کرد که در اتاقش باز شد چشم یونگی تو چشم جیهوپ قفل شد
..........
انیس چشماش رو باز کرد اطراف رو کاملا تار میدید ولی متوجه بدنی بزرگ روبروش شد مطمئن بود ادوارده به اطراف نگاهی انداخت سعی داشت اطراف رو برسی کنه ولی چشاش خیلی تار میدید سرش درد میکرد و این وضعیت کلافش کرده بود
؟ پس بالاخره بلند شدی....خوبه
انیس به سمت صدا برگشت و قامت یه زن رو دید براش کاملا آشنا بود چند بار پلک زد و بالاخره تونست درست ببینه وقتی به زن نگاه کردی اخمی رو صورتش نشست
+ تو....همونی که حمله کردی به پناهگاه
مادمازل خندید و سمت انیس قدم برداشت
× آره...اون دفعه شکست خوردم ولی اینبار....اوممم گیر افتادین نه؟
انیس غرید
+ هیچ غلطی نمیتونید کنید
مادمازل خندید ..یهو فک انیس رو گرفت و بهش زل زد
× جدی؟ وااو فعلا تو چنگ منید اون مواد رو بدست میاریم هر چقدر که سخت باشه مطمئن باش
انیس میخنده
+ اوه جدی؟ وااو ولی تا الان اون مواد فروخته شده مطمئن باش
× نه
+چی؟
× گفتم نه...نزاشتیم اون مواد به دست کسی برسه...هه
مادمازل فک انیس رو ول کرد و ازش فاصله گرفت انیس با بهت بهش نگاه میکرد
+چجور ممکنه...اصلا چجوری تونستید کسی رو پیدا کنید تو اون کشور
مادمازل میخنده
× شما همتون از کل دنیا عقبید هه
انیس تونست تکون بخوره ولی فایده ای نداشت مادمازل به آرومی سمت در انباری رفت
×بدرود دوستاننن بعدا میبینمتون
با بسته شدن در همه جا تاریک شد و یه نور کمی از یه پنجره کوچولو به اطراف نور میداد انیس نفس کلافه ای کشید
+لعنتی...
............
مادمازل درحالی که یه گلس شراب تو دستش بود روبروی ملینا نشست
× خب...کاری که خواستی رو کردم ادامش؟
ملینا درحالی که مشغول بود به مادمازل نگاه کرد
+ عالیه حالا منتظر عملی ازشون میمونیم یا حتی تماس
مادمازل جرعه ای از شرابش خورد و به ملینا نگاه کرد
× اگه کاری نکنن چی؟ اگه مواد رو فروخته باشن چی؟
ملینا پوزخندی میزنه
+ نه نگران نباش افراد خوب کارشون رو انجام دادن فعلا مواد دستشونه
×هوم خوبه پس....
...........
ف۲ پ۶۰
یونگییییی.....انیسسسس
ارورا از استرس زیاد دهنش بسته بود و نمیتونست چیزی بگه
_ارورا آروم باش نفس عمیق بکش انیس چیشده چه اتفاقی افتاده اونجا ؟
یونگی آروم صحبت میکرد که ارورا بتونه آروم بگیره
ا...انیس...زنگ...ز..زد و ی..یهو گوشیش اف...افتاد هق اتفاقی افتاده ی...یونگی کمکککک
با صدای ارورا الان لیلی هم بیدار شده بود و ترسیده بود یونگی نفس عمیقی کشید و کمی فک کرد که در اتاقش باز شد چشم یونگی تو چشم جیهوپ قفل شد
..........
انیس چشماش رو باز کرد اطراف رو کاملا تار میدید ولی متوجه بدنی بزرگ روبروش شد مطمئن بود ادوارده به اطراف نگاهی انداخت سعی داشت اطراف رو برسی کنه ولی چشاش خیلی تار میدید سرش درد میکرد و این وضعیت کلافش کرده بود
؟ پس بالاخره بلند شدی....خوبه
انیس به سمت صدا برگشت و قامت یه زن رو دید براش کاملا آشنا بود چند بار پلک زد و بالاخره تونست درست ببینه وقتی به زن نگاه کردی اخمی رو صورتش نشست
+ تو....همونی که حمله کردی به پناهگاه
مادمازل خندید و سمت انیس قدم برداشت
× آره...اون دفعه شکست خوردم ولی اینبار....اوممم گیر افتادین نه؟
انیس غرید
+ هیچ غلطی نمیتونید کنید
مادمازل خندید ..یهو فک انیس رو گرفت و بهش زل زد
× جدی؟ وااو فعلا تو چنگ منید اون مواد رو بدست میاریم هر چقدر که سخت باشه مطمئن باش
انیس میخنده
+ اوه جدی؟ وااو ولی تا الان اون مواد فروخته شده مطمئن باش
× نه
+چی؟
× گفتم نه...نزاشتیم اون مواد به دست کسی برسه...هه
مادمازل فک انیس رو ول کرد و ازش فاصله گرفت انیس با بهت بهش نگاه میکرد
+چجور ممکنه...اصلا چجوری تونستید کسی رو پیدا کنید تو اون کشور
مادمازل میخنده
× شما همتون از کل دنیا عقبید هه
انیس تونست تکون بخوره ولی فایده ای نداشت مادمازل به آرومی سمت در انباری رفت
×بدرود دوستاننن بعدا میبینمتون
با بسته شدن در همه جا تاریک شد و یه نور کمی از یه پنجره کوچولو به اطراف نور میداد انیس نفس کلافه ای کشید
+لعنتی...
............
مادمازل درحالی که یه گلس شراب تو دستش بود روبروی ملینا نشست
× خب...کاری که خواستی رو کردم ادامش؟
ملینا درحالی که مشغول بود به مادمازل نگاه کرد
+ عالیه حالا منتظر عملی ازشون میمونیم یا حتی تماس
مادمازل جرعه ای از شرابش خورد و به ملینا نگاه کرد
× اگه کاری نکنن چی؟ اگه مواد رو فروخته باشن چی؟
ملینا پوزخندی میزنه
+ نه نگران نباش افراد خوب کارشون رو انجام دادن فعلا مواد دستشونه
×هوم خوبه پس....
...........
۱.۹k
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.