برده part
﴿ برده ﴾ part ۲
با پنجه بوکس تو دستش پشته گردنش را خاروند بلافاصله دستی که پنجه بوکس داشت را به سمتش گرفت : سایهای آشنا، در میان گرگ و میش بازتاب ماه ، در مسیر کوچه تاریک یانگ چئون، به زودی معما حل خواهد شد
صدای آژیر پولیس بلند شد عصبی پنجه بوکس را در جیبش نهاد نگاهی به اطراف انداخت زیر لب لعنتی فرستاد و پشت کرد به دانش آموز جوان
اما قبل از رفتنش با لحن خونسرد بر خلاف شنیدن آژیر پولیس به گوش دانش آموز شنیده شد که گفت : این دست گل رو میبری برای عشقت
دانش آموز با ترس نجوا کرد : از... کجا میدونی
با پایش سنگ را دور کرد و سر پایین بیان کرد : تو برده عشق شدی پس مواظب باش زنجیر هات از زمین آویزون نباشن از آسمان آویزون باشند
دانش آموز با ترس ادامه داد : ت.. تو .. چی. داری میگی
مرموز خندید و پا به فرار گذاشت جوری دوید تا آنکه از دید دانش آموز محو شد کار هر شب اش را به اتمام رساند ...
乁| ・ 〰 ・ |ㄏ
با وارد شدن داخل آن میدان بزرگ خاکی پر از ماشین ها و دختر و پسر جوان نیشخندی زد و به جمع آنها اضافه شد سوتی مانند پسر ها زد تا آنکه نگاه های همه بر رو او جمع شد هویون با دستش موهای کوتاه اش را عقب فرستاد صدای خفنش شنیده شد : سلام بروبچ امشب کی حاضره با من مسابقه بده
سی یون پسر باحال مانند هویون گفت : بازم مثله همیشه تو و اون دیونه دیر کردین
هویون : اون داره یه غلطای میکنه که همش دیر میکنه کجاست
سی یون اشاره ای به ماشین مسابقه ای و بیان کرد : دیونه داخل تشریف دارن ...هویون به سمته ماشین مسابقه ای رفت و چند تقی به شیشه ای زد باحال داد زد : بازش کن این لامصبو
خیای کم شیشه رو پایین فرستاد به اندازه یه سر سوزن صدای اون دیونه شنیده شد : الان فاز مرموز دارم فعلا ورود ممنوعه
هویون به ماشین تکیه داد لب تر کرد و گفت : چرا باز نمیکنی این درو
صدای پوزخند دار دیونه داخل ماشین بلند شد : باز نمیکنم چون همه لایق دیدن پشته صحنه نیستن
هویون با آرنجش زد به شیشه ماشین و تکیه اش را از ماشین گرفت کلافه صداش زد : جیمی عوض بازی در نیار دیونه امشب رقیب هم هستیم
شیشه ماشین پایین زده شد و جیمین آرنجش را روی لبه شیشه ماشین گذاشت و با نیخشندی لبش را گاز گرفت و رویه هویون گفت : حیوونک منتظر چی هستی بپر تو ماشینت
با پنجه بوکس تو دستش پشته گردنش را خاروند بلافاصله دستی که پنجه بوکس داشت را به سمتش گرفت : سایهای آشنا، در میان گرگ و میش بازتاب ماه ، در مسیر کوچه تاریک یانگ چئون، به زودی معما حل خواهد شد
صدای آژیر پولیس بلند شد عصبی پنجه بوکس را در جیبش نهاد نگاهی به اطراف انداخت زیر لب لعنتی فرستاد و پشت کرد به دانش آموز جوان
اما قبل از رفتنش با لحن خونسرد بر خلاف شنیدن آژیر پولیس به گوش دانش آموز شنیده شد که گفت : این دست گل رو میبری برای عشقت
دانش آموز با ترس نجوا کرد : از... کجا میدونی
با پایش سنگ را دور کرد و سر پایین بیان کرد : تو برده عشق شدی پس مواظب باش زنجیر هات از زمین آویزون نباشن از آسمان آویزون باشند
دانش آموز با ترس ادامه داد : ت.. تو .. چی. داری میگی
مرموز خندید و پا به فرار گذاشت جوری دوید تا آنکه از دید دانش آموز محو شد کار هر شب اش را به اتمام رساند ...
乁| ・ 〰 ・ |ㄏ
با وارد شدن داخل آن میدان بزرگ خاکی پر از ماشین ها و دختر و پسر جوان نیشخندی زد و به جمع آنها اضافه شد سوتی مانند پسر ها زد تا آنکه نگاه های همه بر رو او جمع شد هویون با دستش موهای کوتاه اش را عقب فرستاد صدای خفنش شنیده شد : سلام بروبچ امشب کی حاضره با من مسابقه بده
سی یون پسر باحال مانند هویون گفت : بازم مثله همیشه تو و اون دیونه دیر کردین
هویون : اون داره یه غلطای میکنه که همش دیر میکنه کجاست
سی یون اشاره ای به ماشین مسابقه ای و بیان کرد : دیونه داخل تشریف دارن ...هویون به سمته ماشین مسابقه ای رفت و چند تقی به شیشه ای زد باحال داد زد : بازش کن این لامصبو
خیای کم شیشه رو پایین فرستاد به اندازه یه سر سوزن صدای اون دیونه شنیده شد : الان فاز مرموز دارم فعلا ورود ممنوعه
هویون به ماشین تکیه داد لب تر کرد و گفت : چرا باز نمیکنی این درو
صدای پوزخند دار دیونه داخل ماشین بلند شد : باز نمیکنم چون همه لایق دیدن پشته صحنه نیستن
هویون با آرنجش زد به شیشه ماشین و تکیه اش را از ماشین گرفت کلافه صداش زد : جیمی عوض بازی در نیار دیونه امشب رقیب هم هستیم
شیشه ماشین پایین زده شد و جیمین آرنجش را روی لبه شیشه ماشین گذاشت و با نیخشندی لبش را گاز گرفت و رویه هویون گفت : حیوونک منتظر چی هستی بپر تو ماشینت
- ۴.۱k
- ۰۴ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط