تیکتاکر قاتل
𝒑𝒂𝒓𝒕 𝒕𝒘𝒐
بعد از ساعاتی که گذشت تصمیم گرفتم برم خونه تا یکم استراحت کنم امروز خیلی ماموریت سخت و دشواری داشتیم البته نه اینکه بگم خسته شدم نه من از شکنجه دیگران لذت میبرم ولی امروز واقعا زیادی بود، از روی کاناپه بلند شدم و اروم به سمت در ورودی رفتم و صدای مزخرف ران از پشت سرم میومد که با لحن گل و سمبلی حرف میزد
ران:افرین سگ وفادار بانتن برو و عشقت رو پیدا کن برو برو قاطی مرغاااااا *لبخند ملیح*
ریندو هم چشماشو چرخوند و نگاهی به من کرد و توی نگاهش حتی از دور میتونستم بخونم که «خسته شدم از شما دوتا کصخولا»موج هندی میزنه!
با یه لبخند عصبی از مقر بیرون اومدم و توی خیابونا که خلوت بود قدم میزدم که از دور یه دختر که موهایش بلند بود و دو گوشی بسته بود دیدم که دستش یه چوب تیغ تیغی بیسبال بود دیدم و دیوانه بار میخندید... نمیدونم چرا منم خندم گرفت تک خنده ای کردم که چون خیابونا خلوت بود صدایم را شنید
با چشمانی گشاد و لبخندی سادیسمی برگشت به سمتم و ارام میومد سمتم و زیر نور چراغ میتونستم چوب بیسبال تیغ تیغی خونی اش را ببینم اومد روبه رویم ایستاد
دختر:این وقت شب تنهایی چیکار میکنی تو تاریکی ؟! *لبخند سادیسمی*
یکم که دقت کردم فهمیدم این همون قاتل تیکتاکری که ران نشونم داده بود
-تو همون دختر قاتلی؟! توی تیک تاک؟! *لبخند سادیسمی*
اولش اومد جوابم رو بده که بیشتر که بهم دقت کرد
دختره:سانزو؟! تو همون سانزو هاروچیو هستی؟! جدی خودتی
از نزدیک خیلی باحال به نظر میومد نمیشد بگم کیوته بیشتر میخورد بگم جذاب و یه قیافه مستلزم و زیبا داشت
-اره خودمم... *نمیدونستم چی بگم*من دیدمت تو.. تو کاسپلی من رو کرده بودی
دختره:نمیدونستم به تیک تاک علاقه داری!!
-اره علاقه دارم به علاوه تو واقعا کاسپلیر خفنی هستی
شاید ران و ریندو نمیدونن ولی بعد از اینکه ران اون دختر رو نشونم داد من کل پیجش رو زیر و رو کردم
-راستی میشه بپرسم که چرا چوب بیسبالت خو....
دختره:اوه این! اره میدونی چیه داشتم یکی رو ادب میکردم
لبخند سادیسمی زدم و خندیدم
-خوبه عالیه عالیه، خب بگذریم... میایی یکم قدم بزنیم؟!
دختره موهایش را باز کرد و کش موهای اسکلتی اش را داخل جیب شلوارش گذاشت
دختره:اره بریم راستی اسمم سیدنیه!
-ژاپنی نیستی نه؟!
سیدنی:هم نه و هم اره پدرم ژاپنی بود
-اها!
*درحال قدم زدن بودیم و باهم حرف میزدیم*
پارت بعد 10 تا لایییکککک!!
بعد از ساعاتی که گذشت تصمیم گرفتم برم خونه تا یکم استراحت کنم امروز خیلی ماموریت سخت و دشواری داشتیم البته نه اینکه بگم خسته شدم نه من از شکنجه دیگران لذت میبرم ولی امروز واقعا زیادی بود، از روی کاناپه بلند شدم و اروم به سمت در ورودی رفتم و صدای مزخرف ران از پشت سرم میومد که با لحن گل و سمبلی حرف میزد
ران:افرین سگ وفادار بانتن برو و عشقت رو پیدا کن برو برو قاطی مرغاااااا *لبخند ملیح*
ریندو هم چشماشو چرخوند و نگاهی به من کرد و توی نگاهش حتی از دور میتونستم بخونم که «خسته شدم از شما دوتا کصخولا»موج هندی میزنه!
با یه لبخند عصبی از مقر بیرون اومدم و توی خیابونا که خلوت بود قدم میزدم که از دور یه دختر که موهایش بلند بود و دو گوشی بسته بود دیدم که دستش یه چوب تیغ تیغی بیسبال بود دیدم و دیوانه بار میخندید... نمیدونم چرا منم خندم گرفت تک خنده ای کردم که چون خیابونا خلوت بود صدایم را شنید
با چشمانی گشاد و لبخندی سادیسمی برگشت به سمتم و ارام میومد سمتم و زیر نور چراغ میتونستم چوب بیسبال تیغ تیغی خونی اش را ببینم اومد روبه رویم ایستاد
دختر:این وقت شب تنهایی چیکار میکنی تو تاریکی ؟! *لبخند سادیسمی*
یکم که دقت کردم فهمیدم این همون قاتل تیکتاکری که ران نشونم داده بود
-تو همون دختر قاتلی؟! توی تیک تاک؟! *لبخند سادیسمی*
اولش اومد جوابم رو بده که بیشتر که بهم دقت کرد
دختره:سانزو؟! تو همون سانزو هاروچیو هستی؟! جدی خودتی
از نزدیک خیلی باحال به نظر میومد نمیشد بگم کیوته بیشتر میخورد بگم جذاب و یه قیافه مستلزم و زیبا داشت
-اره خودمم... *نمیدونستم چی بگم*من دیدمت تو.. تو کاسپلی من رو کرده بودی
دختره:نمیدونستم به تیک تاک علاقه داری!!
-اره علاقه دارم به علاوه تو واقعا کاسپلیر خفنی هستی
شاید ران و ریندو نمیدونن ولی بعد از اینکه ران اون دختر رو نشونم داد من کل پیجش رو زیر و رو کردم
-راستی میشه بپرسم که چرا چوب بیسبالت خو....
دختره:اوه این! اره میدونی چیه داشتم یکی رو ادب میکردم
لبخند سادیسمی زدم و خندیدم
-خوبه عالیه عالیه، خب بگذریم... میایی یکم قدم بزنیم؟!
دختره موهایش را باز کرد و کش موهای اسکلتی اش را داخل جیب شلوارش گذاشت
دختره:اره بریم راستی اسمم سیدنیه!
-ژاپنی نیستی نه؟!
سیدنی:هم نه و هم اره پدرم ژاپنی بود
-اها!
*درحال قدم زدن بودیم و باهم حرف میزدیم*
پارت بعد 10 تا لایییکککک!!
۷۳۵
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.