پارت ۱۰
پارت ۱۰
هستی :آروم رفتم روی تخت و یهو دهنش رو بستم و بیهوشش کردم دست و پاش هم بستم و با ماشینی که از قبل یواشکی هماهنگ کرده بودم بردنش جای زن های فروشی و زود رفتم توی بالکن
ارسلان :از دستشویی برگشتم دیدم هستی زود رفت توی بالکن و زود رفتم اتاق و دیدم نیست بعد رفتم پیش هستی یک چک بهش زدم
هستی :چی کار میکنی دیوانه
ارسلان :از لباسش کشیدمش اتاق عرفان و عرفان یهو از خواب پرید و ارسلان با اعصبانیت گفت کار هستی رو و عرفان همون جا اینقدری هستی رو زد و تهدیدش کرد که بیهوش شد و رفتیم گوشیش رو چک کردیم و آدرس جایی که دیانا رو بردن رو برداشتیم و راه افتادیم
دیانا :من زود بهوش اومدم و متوجه شدم صندق عقب ماشینم و یکی کنارم بود یعنی فقط من نبودم ولی یواشکی اونجا رو دید میزدم تا اینکه رسیدیم
و با صحنه ای رو به رو شدم که همون جا گریه کردم و دست و پا میزدم
ادامه دارد..........💜
هستی :آروم رفتم روی تخت و یهو دهنش رو بستم و بیهوشش کردم دست و پاش هم بستم و با ماشینی که از قبل یواشکی هماهنگ کرده بودم بردنش جای زن های فروشی و زود رفتم توی بالکن
ارسلان :از دستشویی برگشتم دیدم هستی زود رفت توی بالکن و زود رفتم اتاق و دیدم نیست بعد رفتم پیش هستی یک چک بهش زدم
هستی :چی کار میکنی دیوانه
ارسلان :از لباسش کشیدمش اتاق عرفان و عرفان یهو از خواب پرید و ارسلان با اعصبانیت گفت کار هستی رو و عرفان همون جا اینقدری هستی رو زد و تهدیدش کرد که بیهوش شد و رفتیم گوشیش رو چک کردیم و آدرس جایی که دیانا رو بردن رو برداشتیم و راه افتادیم
دیانا :من زود بهوش اومدم و متوجه شدم صندق عقب ماشینم و یکی کنارم بود یعنی فقط من نبودم ولی یواشکی اونجا رو دید میزدم تا اینکه رسیدیم
و با صحنه ای رو به رو شدم که همون جا گریه کردم و دست و پا میزدم
ادامه دارد..........💜
۳.۳k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.