{در روزه ازدواج جدید }
{در روزه ازدواج جدید }
پارت 16
همه پسرا و دخترا رفت برایه بازی تنیس جین هم که دل تنگه نامزد اش شده بود مشغول حرف زدن تو گوشی باش بود
ات : منم میخواهم بازی کنم
یکی از پسرا سمته ات اومد و گفت
نی کو : تو بچه هستی ما بچه ها رو تو جمع خودمون نمیزارم
ات اهان کرد و گفت
ات : خودت بچیی ع*وضی
جیمین : چه اشکالی داره که ات هم بازی کنه
همان پسره گفت
نی کو: چرا مشکلی داره
تهیونگ: موافقم
جیمین: خفه ته
ات : هر جوری شده من بازی میکنم
همان پسره با پوزخندی گفت
نی کو : ببین بچه مهمون استاد هستی پس فضولی نکن مگه تو رباتی همش بهت میگم برو ولی باز هم لجبازی میکنی
ات عصبی گفت
ات : من جوابی برایه سوال بی ارزشا ندارم
همیه پسرا فقد دهن هاشون باز مونده بود یعنی یه دختر 16 ساله چجوری اینجوری حرف میزنه
خیلی خوب همه گی بازی میکردن تا وقتی همون پسره که کرم داشت ات که عقب میرفت پسره پاشو نزدیک کرد و پایه ات به پاش گیر کرد و اوفتاد رویه زمین کله لباسه ات خاکی شد و زانو هایش زخمی ..
جیمین وقتی ات رو تو اون وضع دید زود به سمته ات رفت تهیونگ هم به دنبالش رفت
جیمین جلویش زانو زد و با نگرانی گفت
جیمین: چیشد خوبی
ات بغض اش گرفته بود و میخواست گریه کنه نمیتونست حرف بزنه چون بغض تو گلوش هر لحظه امکان داشت که ترقیده شه
نی کو: من که بهت گفته بودم تو کوچولویی نباید اینجا باشی
جیمین با عصبانیت سمته همان پسره گریخت و یغه اش رو در دست هایش سفت گرفت و با صدایه بلند گفت
جیمین : تو این کارو کردی درسته
تهیونگ : جیمین ولش کن
نی کو : درسته یا شاید هم نه دست کثیفتو بکش
دست های جیمین رو هول داد و از اونجا دور شد
جیمین زود جلویه ات نشست و گفت
جیمین : خیلی زخمی نشده پس نگران نباش
وقتی حرف رو شنید بغض تو گلوش ترقید و شروع به گریه کردن کرد جیمین با دست هایش صورت ات رو قاب کرد و گفت
جیمین : گریه نکن فسقلی چیزی نشده
ات با هق هق گفت
ات : مگه من چیکارش کردم
جیمین : اون ع*وض .. ولش کن بیا بریم
ات رو براید استایل تو اغوشش گرفت و سمته چادر حرکت کرد تهیونگ هم به دنبالش میرفت
》》》》》》》》
جیمین : آروم باش ات دارم زانو تو پانسمان میکنم
ات : مگه زانو تو زخمی شده خوب درد میکنه
جیمین نگاهی به ات انداخت و از اخم اش خنده اش گرفت دختره از خنده جیمین عصبی شد و گفت
ات : چرا میخندی چی خنده داره واقعا که
ات نزاشت جیمین حرفی بزنه و بلند شد با لنگ زدن میخواست بره اما جیمین دست اش رو گرفت و سمته خود اش کشید
ات : ولم کن جیمین گفتم ولم کن
جیمین هیچی نگفت و اون رو سفت گرفته بود
ات : مگه کری ولم کن دیگه
جیمین: من از دسته کیوتی تو خندم گرفت پس تا وقتی پاتو پانسمان نکردم ولت نمیکنم
ات : اصلا من نمیخواهم ......
پارت 16
همه پسرا و دخترا رفت برایه بازی تنیس جین هم که دل تنگه نامزد اش شده بود مشغول حرف زدن تو گوشی باش بود
ات : منم میخواهم بازی کنم
یکی از پسرا سمته ات اومد و گفت
نی کو : تو بچه هستی ما بچه ها رو تو جمع خودمون نمیزارم
ات اهان کرد و گفت
ات : خودت بچیی ع*وضی
جیمین : چه اشکالی داره که ات هم بازی کنه
همان پسره گفت
نی کو: چرا مشکلی داره
تهیونگ: موافقم
جیمین: خفه ته
ات : هر جوری شده من بازی میکنم
همان پسره با پوزخندی گفت
نی کو : ببین بچه مهمون استاد هستی پس فضولی نکن مگه تو رباتی همش بهت میگم برو ولی باز هم لجبازی میکنی
ات عصبی گفت
ات : من جوابی برایه سوال بی ارزشا ندارم
همیه پسرا فقد دهن هاشون باز مونده بود یعنی یه دختر 16 ساله چجوری اینجوری حرف میزنه
خیلی خوب همه گی بازی میکردن تا وقتی همون پسره که کرم داشت ات که عقب میرفت پسره پاشو نزدیک کرد و پایه ات به پاش گیر کرد و اوفتاد رویه زمین کله لباسه ات خاکی شد و زانو هایش زخمی ..
جیمین وقتی ات رو تو اون وضع دید زود به سمته ات رفت تهیونگ هم به دنبالش رفت
جیمین جلویش زانو زد و با نگرانی گفت
جیمین: چیشد خوبی
ات بغض اش گرفته بود و میخواست گریه کنه نمیتونست حرف بزنه چون بغض تو گلوش هر لحظه امکان داشت که ترقیده شه
نی کو: من که بهت گفته بودم تو کوچولویی نباید اینجا باشی
جیمین با عصبانیت سمته همان پسره گریخت و یغه اش رو در دست هایش سفت گرفت و با صدایه بلند گفت
جیمین : تو این کارو کردی درسته
تهیونگ : جیمین ولش کن
نی کو : درسته یا شاید هم نه دست کثیفتو بکش
دست های جیمین رو هول داد و از اونجا دور شد
جیمین زود جلویه ات نشست و گفت
جیمین : خیلی زخمی نشده پس نگران نباش
وقتی حرف رو شنید بغض تو گلوش ترقید و شروع به گریه کردن کرد جیمین با دست هایش صورت ات رو قاب کرد و گفت
جیمین : گریه نکن فسقلی چیزی نشده
ات با هق هق گفت
ات : مگه من چیکارش کردم
جیمین : اون ع*وض .. ولش کن بیا بریم
ات رو براید استایل تو اغوشش گرفت و سمته چادر حرکت کرد تهیونگ هم به دنبالش میرفت
》》》》》》》》
جیمین : آروم باش ات دارم زانو تو پانسمان میکنم
ات : مگه زانو تو زخمی شده خوب درد میکنه
جیمین نگاهی به ات انداخت و از اخم اش خنده اش گرفت دختره از خنده جیمین عصبی شد و گفت
ات : چرا میخندی چی خنده داره واقعا که
ات نزاشت جیمین حرفی بزنه و بلند شد با لنگ زدن میخواست بره اما جیمین دست اش رو گرفت و سمته خود اش کشید
ات : ولم کن جیمین گفتم ولم کن
جیمین هیچی نگفت و اون رو سفت گرفته بود
ات : مگه کری ولم کن دیگه
جیمین: من از دسته کیوتی تو خندم گرفت پس تا وقتی پاتو پانسمان نکردم ولت نمیکنم
ات : اصلا من نمیخواهم ......
۵.۹k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.