{در روزه ازدواج جدید }
{در روزه ازدواج جدید }
پارت 18
\\ ماله خودم میکنمت جیمین اون یجوری که با پایه خودت بیایی \\
ات : منتظر چیه یعنی چی که اوففف بزار روراست باشم درسته عاشقتم خیلی خیلی هم دوست دارم یجوری دوست دارم که نمیتونم به زبون بیارم
جیمین میخواست حرف بزنه اما ات نداشت
ات : صبر کن جیمین من میدونم تو چی میگی ببین ات من هوصله تو رو ندارم یا تو ارزشه منو نداری یا
جیمین : ات
ات : ساکت شو گوش بده چه میدونم تو کوچیکی یا تو خوشگل نیستی به دردم نمیخوری
بعد از حرفش بلند شد جیمین به دنبالش رفت اما نتونست بهش برس ات وارده چادر شد جیمین عصبی جلویه چادر ایستاد
》》》》》》》》》》》》》》》
صبح شده بود و هوا خیلی خوب بود
جیمین وقتی بیدار شد زود لباس هایه خودش رو عوض کرد و تیپ خوشتیپ و دختر کش زده بود از چادر خارج شد زود به سمته چادر دخترا رفت
جین : چیزی شده جیمین
جیمین نگاه به استاد اش انداخت
جیمین : اح استاد راستش از ات خبری نیست کجاست
جین : آهان اون صبح زود رفت
جیمین شکه به استاد اش نگاه کرد و گفت
جیمین : چی کی
جین : منم نمیدونم صبح رانندش دنبالش اومد و باهاش رفت خیلی اسرار کردم که چیشده بگو اما خودشم خیلی ناراحت بود هیچی نگفت ببینم تو که ناراحتش نکردی
جیمین: نه استاد این چه حرفیه چرا باید ناراحتش کنم
》》》》》》》》》》》》》》》》》صبح روزه بعد
ات : من که گفته بودم پارک جیمین با پاهایه خودت میایی
گوشی اش در حال تماس بود آیا کی پشته تماس بود پسره رویاهایش جیمین !
ات : از اونی که فکرشو میکرد زود دست به کار شدی پارک جیمین
تماس رو قط کرد ...
پارت 18
\\ ماله خودم میکنمت جیمین اون یجوری که با پایه خودت بیایی \\
ات : منتظر چیه یعنی چی که اوففف بزار روراست باشم درسته عاشقتم خیلی خیلی هم دوست دارم یجوری دوست دارم که نمیتونم به زبون بیارم
جیمین میخواست حرف بزنه اما ات نداشت
ات : صبر کن جیمین من میدونم تو چی میگی ببین ات من هوصله تو رو ندارم یا تو ارزشه منو نداری یا
جیمین : ات
ات : ساکت شو گوش بده چه میدونم تو کوچیکی یا تو خوشگل نیستی به دردم نمیخوری
بعد از حرفش بلند شد جیمین به دنبالش رفت اما نتونست بهش برس ات وارده چادر شد جیمین عصبی جلویه چادر ایستاد
》》》》》》》》》》》》》》》
صبح شده بود و هوا خیلی خوب بود
جیمین وقتی بیدار شد زود لباس هایه خودش رو عوض کرد و تیپ خوشتیپ و دختر کش زده بود از چادر خارج شد زود به سمته چادر دخترا رفت
جین : چیزی شده جیمین
جیمین نگاه به استاد اش انداخت
جیمین : اح استاد راستش از ات خبری نیست کجاست
جین : آهان اون صبح زود رفت
جیمین شکه به استاد اش نگاه کرد و گفت
جیمین : چی کی
جین : منم نمیدونم صبح رانندش دنبالش اومد و باهاش رفت خیلی اسرار کردم که چیشده بگو اما خودشم خیلی ناراحت بود هیچی نگفت ببینم تو که ناراحتش نکردی
جیمین: نه استاد این چه حرفیه چرا باید ناراحتش کنم
》》》》》》》》》》》》》》》》》صبح روزه بعد
ات : من که گفته بودم پارک جیمین با پاهایه خودت میایی
گوشی اش در حال تماس بود آیا کی پشته تماس بود پسره رویاهایش جیمین !
ات : از اونی که فکرشو میکرد زود دست به کار شدی پارک جیمین
تماس رو قط کرد ...
۴.۱k
۲۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.