پارت ۷۵
پارت ۷۵
میرسن به اون محله
ا.ت:ساعت سه است
ا.ت:کسی پیاده نمیشه من تنها میرم چیزی شد با صدای من راه میوفتین باشه؟
یونگی:اوک
جونکوک:مراقب باش
جیمین:میخوای منم بیام؟
ا.ت:نه تو اینجا بمون بهت گفتم حرکت من باشه؟
جیمین:اوکی
ا.ت:پیاده میشه
در ماشین رو آروم میبنده میره توی کوچه جونکوک و جین از ساندروف ماشین ها دید بانی میدادن ا.ت به تاریکی کوچه میرسه که یک هو خشکش میزنه چاقوش از دستش روی زمین میوفته جونکوک و جین فقط یک چیز سیاه میدیدن که داره حرکت میکنه
جونکوک و جین:یونگی و نامجون برین از بغل ها ا.ت رو پوشش بدین
جونکوک: جیمین توهم برو ا.ت رو بگیر
پیاده میشن که صدای هق زدن ا.ت رو میشنون و یک صدای داد و گریه
ا.ت:هیونگگگگگگگ(با گریه)
ا.ت:میپره بغل مرد سیاه پوش
&: چطوری خوشگلم
همه هیرت زده به ا.ت نکاه میکنن اونا چون کوچه تاریک بود و اون مرد هم سر تا پا سیاه پوشیده بود درک نمیکردن
جونکوک پیاده میشه با حیمین و یونگی میرن جلو که...
جونکوک:هیونگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یونگی:هوسوک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جیمین: از واکنش ا.ت کُپ کرده بود
ا.ت:هیونگ(با گریع)
ا.ت:هیق..کجا بودی...هیق
هوسوک:هیششش
هوسوک:من دنبالت بودم که وقتی متوجه شدم توی نیویورک دنبال من افتادین ترسیدم که به خطر بیوفتین پس فرار کردم
ا.ت:هیقققق کار..خوبی...هیق.کردی..هیقق
ا.ت:میاد پایین از بغل هوسوک و یونگی و جونکوک رو هوسوک رو بغل میکنن.
ا.ت میره توی بغل جیمین جیمین بغلش میکنه ا.ت سرش رو میاره بالا
ا.ت:هیق...ببخشید کاری رو که دوست نداری انجام دادم..هیق(منظورش بغل کردن پسرا بود)
جیمین:این بار رو میبخشم ولی حق نداری پسر دیگه ای رو بغل کنی باشه؟
ا.ت:باشه توی بغلش فرو میره همه باهم میرن خونه ی جیمین شام رو تا آخر میخورن فلیم رو تا آخر میبینن..
هوپی:راستی جیمین نتونستم ازت تشکر کنم
جیمین: برای چی هیونگ؟
هوپی:لبخند میزنه
هوپی:برای شاد کردن ا.ت
جیمین:به ا.ت نگاه میکنه صورتش توی هم جمع شده و خوابیده توی بغلش
جیمین:وظیفه ام بود(با لبخند متقابل)
یونگی:راستی یک سوال
جیمین:چی
یونگی:تو و ا.ت توی خونه تنها چرا هستین؟؟
ا.ت توی خواب حرف میزنه:جیمین جیزی بگی خودم میکشمت
جیمین:میخنده
پسرا با تعجب به ا.ت نگاه میکنن
ا.ت:اونجوری نگاهم نکنین
پسرا:تو مگه خواب نیستی ها؟؟؟
ا.ت:کَر و کور نیستم که
جیمین:باشه حرفی نمیزنم تو بخواب
ا.ت:در جواب سوال یونگی...جیمین دوست پسر بنده است
پسرا:چییییییییی
ا.ت:بلند میشه
جیمین میره آب بخوره
ا.ت:آره
یونگی:شوخی میکنی؟
پس واسع همین من اومدم پشت کانتر قایم شدی؟
ا.ت:آره
یونگی:خوب شد ندیدم
ا.ت:میدید الان من اینجا نبودم
یونگی:راست میگی
جیمین:بچها بریم بخوابیم
پسرا:آره
ا.ت:شبتون بخیر
میره توی اتاقش..
شرط پارت بعدی:
۵لایک و ۵کامنت
میرسن به اون محله
ا.ت:ساعت سه است
ا.ت:کسی پیاده نمیشه من تنها میرم چیزی شد با صدای من راه میوفتین باشه؟
یونگی:اوک
جونکوک:مراقب باش
جیمین:میخوای منم بیام؟
ا.ت:نه تو اینجا بمون بهت گفتم حرکت من باشه؟
جیمین:اوکی
ا.ت:پیاده میشه
در ماشین رو آروم میبنده میره توی کوچه جونکوک و جین از ساندروف ماشین ها دید بانی میدادن ا.ت به تاریکی کوچه میرسه که یک هو خشکش میزنه چاقوش از دستش روی زمین میوفته جونکوک و جین فقط یک چیز سیاه میدیدن که داره حرکت میکنه
جونکوک و جین:یونگی و نامجون برین از بغل ها ا.ت رو پوشش بدین
جونکوک: جیمین توهم برو ا.ت رو بگیر
پیاده میشن که صدای هق زدن ا.ت رو میشنون و یک صدای داد و گریه
ا.ت:هیونگگگگگگگ(با گریه)
ا.ت:میپره بغل مرد سیاه پوش
&: چطوری خوشگلم
همه هیرت زده به ا.ت نکاه میکنن اونا چون کوچه تاریک بود و اون مرد هم سر تا پا سیاه پوشیده بود درک نمیکردن
جونکوک پیاده میشه با حیمین و یونگی میرن جلو که...
جونکوک:هیونگ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یونگی:هوسوک؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
جیمین: از واکنش ا.ت کُپ کرده بود
ا.ت:هیونگ(با گریع)
ا.ت:هیق..کجا بودی...هیق
هوسوک:هیششش
هوسوک:من دنبالت بودم که وقتی متوجه شدم توی نیویورک دنبال من افتادین ترسیدم که به خطر بیوفتین پس فرار کردم
ا.ت:هیقققق کار..خوبی...هیق.کردی..هیقق
ا.ت:میاد پایین از بغل هوسوک و یونگی و جونکوک رو هوسوک رو بغل میکنن.
ا.ت میره توی بغل جیمین جیمین بغلش میکنه ا.ت سرش رو میاره بالا
ا.ت:هیق...ببخشید کاری رو که دوست نداری انجام دادم..هیق(منظورش بغل کردن پسرا بود)
جیمین:این بار رو میبخشم ولی حق نداری پسر دیگه ای رو بغل کنی باشه؟
ا.ت:باشه توی بغلش فرو میره همه باهم میرن خونه ی جیمین شام رو تا آخر میخورن فلیم رو تا آخر میبینن..
هوپی:راستی جیمین نتونستم ازت تشکر کنم
جیمین: برای چی هیونگ؟
هوپی:لبخند میزنه
هوپی:برای شاد کردن ا.ت
جیمین:به ا.ت نگاه میکنه صورتش توی هم جمع شده و خوابیده توی بغلش
جیمین:وظیفه ام بود(با لبخند متقابل)
یونگی:راستی یک سوال
جیمین:چی
یونگی:تو و ا.ت توی خونه تنها چرا هستین؟؟
ا.ت توی خواب حرف میزنه:جیمین جیزی بگی خودم میکشمت
جیمین:میخنده
پسرا با تعجب به ا.ت نگاه میکنن
ا.ت:اونجوری نگاهم نکنین
پسرا:تو مگه خواب نیستی ها؟؟؟
ا.ت:کَر و کور نیستم که
جیمین:باشه حرفی نمیزنم تو بخواب
ا.ت:در جواب سوال یونگی...جیمین دوست پسر بنده است
پسرا:چییییییییی
ا.ت:بلند میشه
جیمین میره آب بخوره
ا.ت:آره
یونگی:شوخی میکنی؟
پس واسع همین من اومدم پشت کانتر قایم شدی؟
ا.ت:آره
یونگی:خوب شد ندیدم
ا.ت:میدید الان من اینجا نبودم
یونگی:راست میگی
جیمین:بچها بریم بخوابیم
پسرا:آره
ا.ت:شبتون بخیر
میره توی اتاقش..
شرط پارت بعدی:
۵لایک و ۵کامنت
۶.۷k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.